اینجا سرزمین من نیست
باید دوباره بروم
سایه به سایهی دیوار
که باز دود است اطرافم!
هوا سرد شده است.
مثل زمستان هفتهی پیش ،
دندان هایم به هم می خورد
و دست هام
کورمال
جایی را نمی بیند.
ای کاش همه این راه
کابوس بود
تا نفسم بند می آمد!
حالا میان کویری ایستاده ام
و باد زیر پیراهنم می وزد!
انگار اول شدم
خیلی قشنگ بود شعراتون خیلی خوب دارن پیشرفت می کنن
سلام خیلی خوشگل بود خسته نباشید شاد و موفق باشی بای
ممنون از اشعارت
از اینکه خبرم کردی کمال تشکر را دارم
سلام صمیمی همدل..جناب تهرانی
شعر زیبایی بود بخصوص جستارهای غیر متعارفتر از زبان شعر های معمولی..و جسارتی در بیان اندیشه های تازه
.......
هواسرداست مثل زمستان هفته پیش ..نه سال پیش
گریز از فضایی که ظاهر متعلق به توست اما....اینجا سرزمین من نیست
دستهایم جایی را نمیبیند...
باد زیر پیراهنم میوزد
..........
سلامی چوبوی خوش آشنایی
...................
چقدر ساده ومعطر وصمیمی به خلوت تنهاییم آمدی..ودل تشنه ام را به چشمه ی دل مهربانت گره زدی...قلم وقدمت همیشه ی ایام سبز...دوستیت پایدار
در کلبه ام بهار شکوفا خوش آمدی
ای گل بباغ خاطره ی ما خوش آمدی
زیباترین... ترانه ی..... پیوند دوستی
ای قاصدک به خلوتم اینجا خوش آمدی
سلام ..
مثل اینکه شما عادت دارید فقط نقدهارو بشنوید ..
و هیچ وقت خودتون نقدی روی کار بقیه نمیکنید ..
خوشحال میشدم اگر در مورد ترانه ی من هم نظر میدادی!
اما در مورد شعر خوبتون :
چیزی که واضحه تصویر سازی خوب در شعر شماست .
که فکر میکنم آشفتگی شاعر در این شعر کاملا هویداست.
در مورد کلمه ی (دست هام)
فکر میکنم اگر بگید (دستهایم) به زبان شعرتون نزدیکتر میشه!
(دست هام) عامیانه تره .
(سایه به سایه ی دیوار ) رو دوست داشتم ..
پایان بندی کار هم من رو یاد یکی از شعرهای نزار قبانی انداخت و از نظر من خوب و زیبا بود .
ممنون از دعوتتون.
سلامممم
ایندفعه واقعا لذت بردم
نوشتت خیلی جون دار بود
مخصوصا چند سطر آخر
نیلوفری باشین
سلام
قشنگ بود
بای
سلام خوشحال میشم سر بزنید و نظرتان را واضح در وبلاگم بگیرید و همراهم کنید و اگه بتونی لینکم من ممنون بای
تازه گفتی اینو؟ خیلی قشنگ بود. نکنه دوشنبه سر کلاس خوندی؟ باز هم منتظر شعر های قشنگت هستم
سلام
درجایی که ادم احساس غربت می کند برای ماندن لازم است که برود وگرنه فسیل خواهدشد
سلام وبلاگ زیبا ودرخورتحسینی دارین
خوشحال میشم مهمان قصه دل شوین وخطی به یادگاربزارین
مانا باشین[گل]
سلام من یه بار اومدم برای این شعر دوباره دعوتم کردی
سلام ممنون که خبرم کردی...
خیلی قشنگ می نویسی .خیلی دوست دارم تحلیل نوشته هاتو بدونم منظورم اینه که شعرتو آنالیز کنی برام می شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...
شعر خوبی بود رضا جان ..
دست هایم بهتر نبود ..
قسمت پایانی رو خوب تمام می کنی
ممنون
..
هادی .. آخر زمان
سلام
زمستان هفته ی پیش!!!!
جالب بود!
سلام
باید ببخشید، ولی فکر کنم:
1 - زبونش یک دست نبود. (بهتر بود به جای دست هام بگی دستهایم).
2 - باید بعضی جاها بین مصرع ها فاصله بگذاری. اینطوری بهتر میشه.
شاد و سلامت باشی و موفق
حق نگهدار
سلام
شعر برای فرم بستن انسجام خوبی داشت.
حالا میان کویری ایستاده ام
و باد زیر پیراهنم می وزد!
یا علی
سلام دوست شاعرم...شعرت رو چنیدن و چند باز خواندم....لذت بردم...ممنون.هر وقت به روز کردی حتما خبرم کن
سلام
به خاطره داشتن طبع شعری به شما تبریک می گم
امیدوارم روز به روز بتوانید پیشرفت کنید
سلام وممنون از دعوتت عزیز ذارم کل وبت و می خونم بعد در مورد شعرت هم می صحبتیم تا بعد
خیلی قشنگ می نویسی.این وبتو دوس دارم.
چه ساده و روون بود این یکی! باد زیر پیراهنم می وزد....
خوشم اومد! یعنی سفر از زمستون تا کویر! سرزمین شما کویر ه نه؟
والا زود می خواستم آپ کنم دیگه بقیه ش نیومد تو ذهنم! بعد از آپ یه جور دیگه ش با همین ریتم اومد تو ذهنم که نمی شد ربطش بدی! اما کلن خودمم ازین ۵ مصرعی خوشم اومده! باید روش کار کنم! اما وقت ندارم!
اینجا کویرعشق است
نیست مهری کاشته شده درنهان خاک
بایدرفت
بایدرفت
به آنسوی سرزمین خورشیدبی قرار
باید...
رفت.
شادباشی و...
سبز
سلام/بسیار زیبا بود.
ممنونم از حضور و دعوت شما
موفق و شاد باشید
سلام عزیز
موفق باشی
با عرض سلام وخسته نباشی خدمت دوست عزیز
رضا جان مثل اینکه در وبلاگ فیلمت دیگر فعالیت نمی کنی
بهر حال مممنون ار دعوتت مطالب مثل همیشه عالیست موفق باشی
سلام
بعلت فیلتر شدن (علمی ادبی) آدرس جدید
(کهنه معلم ارومیه(علمی و ادبی)) را تقدیم میگنم
کهنه معلم ارومیه
سلام :
**********************
به تیغم گر کشد دستش نگیرم
و گر تیرم زند منت پذیرم
کمان ابرویت را گو بزن تیر
که پیش دست و بازویت بمیرم
غم گیتی گر از پایم در ارد
بجز ساغر که باشد دستگیرم
بر ای ای افتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم
به فریادم رس ای پیر خرابات
به یک جرعه جوانم کن پیرم
به گیسوی تو خورد دوش سوگند
که من از پای تو سر بر نگیرم
بسوز این خرقه تقوی تو
که گر اتش شوم دردی نگیرم
*************************
خوشحال میشم کلبه ی تاریک منو با قدمهایتان روشن کنین
التماس دعا
شاد باشی و موفق .
زیباست.
اگر مینوشتی "دست هایم " کورمال.... بهتر است . زیرا نوشتن دست هام با دندان هایم نمی خواند و بر خلاف زبان شعر این کلمه به شیوه محاوره ای گفته شده و ...
چه جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالب
بابا ادبیاتت خیلی قویه
کلماتی که استفاده میکنی اخرشن
شیطونه میگه منم برم چندتا کتاب بخونمو این کلماتو یاد بگیرمو از این شعرا بگم!
حیف درسام نمیزارن!
الان میخوام برم خاطره هاتو بخونم
فعلا؛بای
سلام
ممنون از دعوتتون
کار زیبایی بود و پایانبندی خوبی داشت
دو تا نکته به نظرم رسید
اول این که :
که باز دود است اطرافم!
هوا سرد شده است.
است دوم رو خیلی راحت میتونی حذف کنی و همون استفاده رو از تصویر ببری
و دوم این که : و دست هام
اگه بشه دستهایم بهتره چون بالا تر دندانهایم رو داشتی
لینکت رو به ربکا ۱۳ اضافه کردم .
به روز باشی .
.......................................................
بیایید یکی از خواندیدنی ها (مثلن "دیوانگی ِ من بافته ی زنجیری") را واکاویم و به شکل یک شعر سطری و معمول باز خوانی کنیم و ببینم به کجا ها می رسیم . می خواهم در تبیین ِ چرایی ِ رسیدن به خواندیدنی ، راهی نشان تان دهم که مرا با خودش برد و از شعر سطری رایج رهایم کرد...
..
..
..
دانای جوانی نوای خوشش را سوختبار ِ آسمان ِ خواب های سوزنی که بنفش(زنی که بنفش)
سلام..
زبان شعرت معاصر است و خوب هم رویش کار کرده ای...موفق باشی و ممنون از دعوتت...
سلام دوست عزیز .
زیبا بود و قابل تامل .
ممنون از دعوتت .
سلام دوست علاقه مند
همیشه پر احساس باشی . احساس شعر خوب بود و صادقانه ولی من فکر کنم در فضاسازی ساختار شعر باید اصلاحاتی انجام دهی . مثلن شما در پایان بندی شعر خود را در کویر رها شده می بینی -بعد صحبت از سایه به سایه دیوار و دود اطراف و باد زیر پیراهن می کنیکه البته به نظر می رسد هرکدام کار خود را می کنند و به هم توجه نمی کنند یعنی یک وجود واحد نیستند . من آشفتگی می بینم . در بعضی از شعرهای قبلی هم این وضعیت نیز وجود دارد . به هرحال نظر دوستان دیگر را نیز جستجو کن من شاید اشتباه می کنم . موفق باشید
سلام
گلزار زندگی
دل را ز بیخودى سر از خود رمیدن است
جان را هواى از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر دادهام فغان
بانگ جرس ز شوق به منزل رسیدن است
دستم نمىرسد که دل از سینه بر کنم
بارى علاج شوق، گریبان دریدن است
شامم سیهتر است ز گیسوى سرکشت
خورشید من برآى که وقت دمیدن است
سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
مرغ نگه در آرزوى پر کشیدن است
بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمىکنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزى «امین» سزا لب حسرت گزیدن است
آیة الله سیدعلى خامنه اى
سلام
خوبی؟
شعر ت قشنگ بود
کاش می شد کورمال تا افق رفت...
و خوش بود!
سلام
دستت مریزاد
سلام دوستان وبلاگی من
دومین دوره نمایشگاه بین المللی
رسانه های دیجیتال ، اول تا دهم آبان ماه در مصلی بزرگ تهران برگزار میشه .
من و دوستان دیگر در سالن شبستان ، غرفه 23 ، بخش مسابقات وبلاگ
منتظر شما دوستان گرامی و گل هستیم .
سلام دوست خوب
زیبا سروده ات را خواندم و لذت بردم.
شاد وسربلند!
سلام آقا رضا
بسیار با احساس و لطیف
مثل همیشه....
موفق و شاد باشی.....
سلام...
خیلی زیبا بود....
سلام . موفق باشید . زیبا بود . با پیشنهاد تنی چند از دوستان در مورد دستهایم موافق ام . پیروز و سربلند باشید .
منم با یک شعر به روزم
سلام، خواندم و لذت بردم.
من هم به روزم.
درود.
سلام
خوندم رفیق
ممنونم که خبر کردی
راستش حرفی برای گفتن ندارم اما ...
بیشتر بشکن
به نظرم بی شباهت به دغدغه های یک ذهن هذیانی نیست. سرما و بعد ایستادن در کویر. انگار راوی(برخلاف آنچه که آرزو میکند) همه این راه را تنها در سطح ذهن آمده است و کابوسی بیش نیست آنچه تصویر میکند.
سلام. من مدتی بود که نمیتونستم نظر بدم. الان میتونم! فقط دیگه جواب اون نظرای قبلیت رو ندادم. منو ببخش. از این به بعد جبران میشه!
همهی وبلاگاتون رو هم لینک کردم. چطوره؟[بدرود][گل]
سلام مهربان . مرسی که سر زدی . من هم خواننده ات بودم .