اینجا،
رد پایی از باد نمانده
و انگشت های بی رمق من
انگار دارند
ته مانده های سال های گذشته را
زیر نفس هایم پنهان می کنند!
دارم خاکش می کنم
وسط کویری
که دست هایم،هفتهی پیش
کنارش زده بود.
وقتی می رفت
دست هایش را
دور گردنم انداخته بود
من تا نیمه های راه
با او بودم!
عالی. وسط کویری که دستهایم هفته ی پیش کنارش زده بود ..... عجب تصویر و حس قشنگی.
و پایان زیباتر : من تا نیمه های راه با او بودم.
یه سوال : جریان شماره های وبلاگ هاتون چیه ؟
در میان شهر به دنبال هیچ عابری نیستم...من عاشقم...عاشق خودم.
ته مانده های سال های گذشته را
زیر نفس هایم پنهان می کنند!
.
.
.
وسط کویری
که دست هایم،هفتهی پیش
کنارش زده بود
.
.
.
من تا نیمه های راه
با او بودم!
.
.
.
وقتی که زندگی من
دیگر هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
که باید باید باید
دیوانه وار دوست بدارم
نمی دونم چرا شعرتون منو یاد این شعر فروغ انداخت
حس عجیبی داشت شعرتون
انگار با دل من گپ زده بودید
روزتان پر از عسل
.
.
.
سلام
شعر زیبای خوندم موفق باشید
باز هم می آیم
به من سر بز نید
سلام.
جالبه . مثل اینکه شما هم مثل بقیه دوستان (ستاد) دست به قلم هستین.
بعضی از نوشته هاتونو خوندم. قشنگ مینویسین.
خیلی واضح ِ که درستون رو خوب یاد گرفتید!
تبریک میگم!
زیبا بود...
ممنونم.شاد باشید.
سپاس از اینکه همیشه با حضور خودتون در وبلاگ مرا شرمنده میکنید
هر چقدر از شکوه کلامت و دلنشینی و روانی احساست بگویم باز کم است
کم است
هر روز می آیم و گرسنگی حرفهایم را با شعرهایت سیر می کنم
سلام.
باید دوباره بخونم تا در ذهنم ثبت بشه.
بسیار زیبا بود. موفق باشید
سلام خیلی زیبا بود داری روز به روز شعرای خوشگل تری میگی شاد باشی
ولی فقط تا نیمه های راه...
بازم که معجزه کردی....
موفق باشی...
گر انمایه دوست اندیشمندم ..جناب تهرانی
شعر تازه تان هم معطر به نواندیشه های باطراوت ولبریز از حس
درد های زمانه ما بود..که زیبا به تصویر کشیده بودید
..................................
گفتم در این عصر بی تکیه گاهی در خدمتتان سلامی وعرض ادبی..وهوایی تازه کنیم
ابتدا میلاد باسعادت آقا علی بن موسی الرضاع عالم آل محمد ص...آفتاب در خشان وقلب نورانی ایران زمین.. را بشما دوستدار اهلبیت عصمت تبریک وتهنیت میگویم.در دنیا از زیارت آن بزرگوار..ودر آخرت از شفاعتش بهرمند شویم..واین اشعار دسته گلی به عطر امام هشتم... تقدیم شما وکلیه عاشقان امام رضا..ع
.................. دوبیتی ها
به کوی عشق..آسونم کشوندی
پرستوی هراسونم..کشوندی
به قربون همون باب المرادت
که تا خاک خراسونم کشوندی
...........
چه مشکل ها که آسان می کنی تو
کرامات فرا وان........می کنی.... تو
هزا ران دل.... به شوق..آستانت
کبوتر ....تا خراسان... می کنی تو
........................
رباعی
..........
ای کاش که زیر سایه ی او بودم
در گلشن..آن..بهار خوشبو بودم
ای ضامن مهربان آهو........فردا
ای کاش که من به جای آهو بودم........التماس دعا...هاشمی زا ده
تا نیمه های راه................... پس پایان راه کی بود؟
سلام ..
شعر تون زیبا بود .
من لذت بردم !
فقط یه کم روش وقت بذارید..
باید سپید موجز و مختصر باشه ..
یه کم ضعف پرداخت داره ولی من دوسش داشتم ..
ببینید مثلا این قسمت:
(انگار دارند....)
خوب نیست
از کارتون بیرون زده یه کاریش بکنید ..
بهرحال ممنون از دعوت:)
سلام
شعر خوبی شده..تصویر قشنگیه..
موفق باشی..
سلام
ممنون از دعوتتون
زیبا بود
به روز باشید .
سلام
ممنون از دعوتتون
زیبا بود
به روز باشی .
سلام اپت عالی بود
ممنون از شعر زیبات
سلام . خیلی دلنشین بود . لذت بردم . آدم رو یاد خاطرات گذشته هایی میانازید که از افق تولد تا آخرین دم با آنها زیسته است .
و ......................
ته مانده های سال های گذشته را
زیر نفس هایم پنهان می کنند!
دارم خاکش می کنم
وسط کویری
که دست هایم،هفتهی پیش
کنارش زده بود.
خیلی دلنشین است . موفق باشید .
سلام دوست عزیز
ممنون که خبرم کردی
شعرتون خیلی زیبا بود.
.
قلمتان زاینده باد....
سلام آقا رضا.
این یک نقد ادبی است!خیلی جدیاش نگیرید!!!
من نفهمیدم انگشتان بیرمقتون داشتند خاطرات گذشته را پنهان میکردند یا خاک میگردند!!
پنهان کردن یک جور دور از دسترس نگه داشتن بقیهاس٬اما دفن کردن یه جور نابود کردنه!
یه چیز دیگه!وقتی میرفت اگه دستش دور گردنتون بوده٬پس خودتون هم باهاش بودین.آره؟!
این شعر نیز کماکان مشکل سطر بندی اشعار قبلی رو داره . به اضافه اینکه به قول اصح کامکار بزرگوار به اندکی جرح و تعدیل نیازمنده .
راستی شما تو پستای دیگرون نظر نمیدین ؟
یا قابل نمی دونین ؟
به هر حال این یه ارتباط پایاپایه . درسته ؟
مانا باشی .
سلام عزیزم
نوشته هات واقعا شور خاصی توی دلم به پا میکنه از بس که زیبا می نویسی
مخصوصا چند سطر اولش
نیلوفری باشی
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
شیر زنان و دلیر مردان ایران - همرزمان ...
جهت قدر شناسی از خانواده شهدا و جانبازان ......
جمعه اول آذر ساعت ۲ پس از نیم روز قطعه ۵۰ بهشت زهرا آرامگاه
جانباختگان راه وطن - قطعه شهدا - گرد هم خواهیم آمد تا یادشان را گرامی
بداریم و از معلولین جنگ ایران با اعراب حمایت کنیم .....
وعده دیدار ما در تهران بهشت زهرا قطعه ۵۰
در اهواز قطعه شهدا
در شیراز قطعه شهیدان
در قم قطعه شهدا
در آبادان قطعه شهدای سینما رکس
[گل][گل][گل] پاینده ایران [گل][گل][گل] [بدرود]
سلام
اینجا هر کی نظر داد خودش یه پا شاعره . من زیاد ادبیاتم خوب نیست . هر کاری کردم این شعرتو نقد ادبی کنم نتونستم .
چون دعوتم کردین بی ادبی بود بدون نظر برم . حداقل یه نظر دادم که بدونین من سر زدم . ولی قدرت درک شعرتو نداشتم . از نظر دادن طوطیوار هم خوشم نمیاد .
شرمنده
سلام
کار سراسر شور تان را خواندم معشوف شدم
من هم با یک غزل و شمه ای از علوم غریبه بروزم و منتظر نقد و نظر شما
بروزیتان را خبر دهید یا حق
سلام...
وقتی می رفت دستهایش را دور گردنم انداخته بود...
خط روایی شعرتان خیلی قشنگ است...فقط سعی کنید باز هم بیشتر از نثر فاصله بگیرید..عالی می شود...موفق باشید..به روزم و منتظر حضور ارزشمند شما...
سلام
ممنون از دعوتتان
شعر خوبی است.
شاد و سربلند!
خوب
وسط کویری
که دست هایم،هفتهی پیش
کنارش زده بود.
تو صیف قشنگی بود از این تکه خیلی خوشم اومد نظرم و جلب کرد
من تا نیمه های راه با او بودم خیلی معنی وسیعی داره با چی با کی ؟ قشنگ بود ولی قشنگ
موفق باشید
سلام
ممنون... فضا یکدست و منسجم بود با برش های مقطعی که گاه ذهن را درگیر می کند موفق باشید
یا علی
سلام..با یک نقد و تعدادی شعر به روزم..سر بزنید...ممنون!
تصویرپردازیهای غیرمعمول شعر به نظرم درخور توجه آمد، خصوصآ «پنهان کردن ته مانده های سال گذشته زیر نفسها »
سلام رضا جان
آفرین بر تو که هم طبع ویسندگی داری و هم شاعری
دیر خبرم کردین! منم آپ بودم! گفتم درگیر نی نی از راه رسیده هستین!
فک کنم واژه های کلیدی شما تو اکثر شعرهاتون کویر و دست باشه! نه؟؟
از شعر چشم آبی بیشتر خوشم اومده بود!
سلام
من تا نیمه راه با او بودم
شعر جالبی بود
البته من رو کمی گیج کرد
سلام :
ممنون از حضور همیشگی شما .
**************************************
**************************************
میلاد شمس الشموس ، امام رئوف ، ثامن الحجج
« علی بن موسی الرضا علیه السلام »
بر دوستداران و شیعیان آن حضرت تهنیت باد
**************************************
**************************************
راستی شعر مطلبتونو خوندم میدونی یاد چی افتادم ؟؟؟
چه خوش است حال مرغی .......
شاد باشی
با عرض سلام خدمت دوست عزیزم
رضا جان شما منو شرمنده کردی ببخشید سرم اینقدر شلوغ بود که نتونستم کامنت بزارم مطالبت مثل همیشه عالی خسته نباشی عزیز
سلام رضای عزیز ممنون از دعوتت .. شاعرانه و روتین حرف می زنی اما اتفاق شاعرانه شعری توی کارت نمی افته من نتظر اتفاقات هستم مثل بیمارستان که .... با ویرایش این اتفاق می افته ...منتظرت می مونم تا پست بعدی
سلام
من ایمان دارم رفته رفته طبع روان و صیقل خواهد خورد
درقسمت( که دست هایم هفته پیش مباشد یا بیش؟)
کهنه معلم ارومیه
درود
دل نوشته تان ُ... دل نشین بود
ممنونم از دعوت
پایدار باشید
سلام نازنین
بلاگ نو شد
.
.
.
تهرانی عزیز سلام!
سپاس از حضور پر مهرت در حدیث عشق و درود بر قلم توانا و استعداد پر بار تان ، شعر زیبایت را خواندم و لذت بردم . به امید موفقیت های مزید شما دوست گرامی، منتظر دست ننوشته های بعدی تان هستم . راستی من هم با غزل تازه ای چشم انتظار شما هستم. شاد و مهربان زی دوست خوبم!!!
شعرت را خواندم
یک جایی در وجودم فهمیدم
که شعرت
طعم تلخ و شیرین زندگی داشت
درست همین جا بود
سلام داداش رضا
اینجا،
رده پایی از باد نمانده
و انگشت های بی رمق من
انگار دارند
ته مانده های سال های گذشته را
زیر نفس هایم پنهان می کنند!
دارم خاکش می کنم
وسط کویری
که دست هایم،هفتهی پیش
کنارش زده بود.
بسیار زیبا و عالی بود
موفق باشی
خداحافظ
درود و . . . شاعرانه باشید!
سلام
شعر خوبی بود از جهت تصویرسازی اما نیاز به تراش داره اگه موجزتر بشه زیباییهاش بیشتر رو می شه.
ته مانده ی سال های گذشته را
زیر نفس هایم پنهان می کنند
این قسمت را دوست داشتم. و همینطور انتهایش را.
موفق و پیروز باشید .
ممنون که به من سر زدید هرچند که شعرم را نقد نکردید.!!!
سلام و ممنونم بابت حضور گرمت...شاد زی!