گاهی که از سر اتفاق
با تو گریه می کنم
انگار روی باد می نویسم
تو می دانستی
نه من حوصله برگشتن داشتم
و نه تو
که امروز...
چه فرقی دارد؟!
گاهی که لباس های تو را می پوشم
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
انگار دلم گرفته باشد
تا آخر هفته پیاده می روم
سایهام در باران گم می شود
خیس می شوم
و فردا دوباره میآید.
باید برایت مینوشتم
باران چه نسبتی با من داشت!
سلام دوست من وبلاگ قشنگی داری
شعرتم عالی بود اگه خواستی یه سرم به ما بزن خوشحال میشم
ماهی سیاه کوچولو
برای دانلود آهنگها و مطالب زیبای استاد محسن چاووشی به این وبلاگ اتصال حاصل یابید.........
سلام...
مثل همیشه ستودنی بود دوست عزیزم...
فوق العاده بود واقعا لذت بردم
سلام
جالب است و خواندنی
و فردا دوباره می اید !
استفاده کردیم
شما رو لینک کردم.
در مورد پست جدبد باید بگم کشف جدیدی برای من نداشت.
ببخشید که زیادی رک حرف می زنم.مناظر کارهای جدید شما هستم.
سلام رضای عزیز
شعر زیبایی بود مثل همیشه . فقط احساس می کنم حضور باران را کمی بی مقدمه آوردی . ولی شعرهای شما از احساس خوبی برخوردار هستند ولی بوی شکست در آن همیشه استشمام می شود امیدوارم روزی روشنی تر را هم ببینم .
سلام خیلی زیبا بود بخصوص این یک قسمتش:
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
شاد و موفق باشی
سلام
ممنون که سر زدید
خیلی زیبا بود مثل همیشه
می دانید مکث وزنی بعد از با تو گریه می کنم . تغییر حال شعر را خوب همراه است...از حال به گذشته.
موهایم را ... عالی بود
انگار دلم گرفته باشد ....
سایه ام در باران گم می شود...
راستی باران چه نسبتی با شما دارد؟
خیلی عالی بود
چندباره خواندم و لذت بردم
پیروز و پایا باشید
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی کوتاه می کنم
تصویر زیبایی داشت
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
....
لذت بردم رضا جان
زنده باشی
شعر خوبی ست .فقط سس نوسالژیکش زیاد است رفیق!
..
..
..
خاربافترس!
سلام
شعر زیبایی بود
به روزم
لطف کنید و سر بزنید
سلام ... احساس خوبی در نوشته هات دیده میشه... اگه سعی کنی زیاد خودت رو اسیر قالب خاص و کلیشه ای نکنی دلنشین تر میشه ... موفقیت روزافزونت رو آرزومندم...
سلام بسیار زیبا بود ((باید برایت مینوشتم
باران چه نسبتی با من داشت))
موفق و شاد باشید همسایه(:
سپاس که مرا برای خواندن دعوت کردید.
شعری روان که راحت و بی سرگردانی میشود خواندش.. حتی بارها... از سر دلتنگی
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
این قسمت خیلی توجه مرا جلب کرد و در آخر به اعتقاد من آغاز و پایانش از هم گسیخته نبود... کاملا رابطه ی همه شعر را با هم می توان حس کرد و با توجه به این که ساعتی شعرهای دیگرتان را نیز مرور کردم می بینم مشخصه های شعری شما نمایان است. منظور اینکه میشود فهمید شما سروده اید.
و در پایان یک گلایه : نخواندید مرا
و درود فراوان
سلام.
شعر جدیدتون خیلی جای کار و ویرایش فنی و زبانی(langage) دارد . کمی عجله می کنید و زود پست جدید می گذارید . من نمی دانم شاید دغدغه سه رقمی شدن کامنت ها شما را وسو سه می کند .اما در مورد شعر تون باید بگویم یک احساس قوام نگرفته ی مبتذل به تعبیر غربی اش (banality) سراسر شعر محاصره کرده است و جای تکان خوردن تصویر را نمی دهد.
اگربتوان زبان را به هم ریخت این دژ نیز فتح خواهد شد .
یک مشکل دیگر این است شما تقریبا تمام شعر تو ن ایزوتوپ هم اند و کاملا به موازات هم سروده شده اند .
که کمی هم باید در انتخاب سوژه برای شعر احتیاط واجب کرد .
زیبا... ممنون که فرصتش ایجاد شد...
گاهی که لباس های تو را می پوشم
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
انگار دلم گرفته باشد
تا آخر هفته پیاده می روم
سایهام در باران گم می شود
خیس می شوم
و فردا دوباره میآید.
باید برایت مینوشتم
باران چه نسبتی با من داشت!
سلام.... من واقعا این قسمت رو نفهمیدم..... می دونم که اشکال از منه.....ولی شما چقدر برای روشن فکرها می نویسید؟.....یک کمی هم برای ما غربتی ها بنویسید.... غربتی ها هم دل دارند.....اگر خواستید برای غربتی ها بنویسید....ساده بنویسد...غربتی ها سخت نیستند....برای همین سختی ها رو نمی فهمند......
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
دسیت مریزاد
ممنون از دعوت
سلام
زبانی ساده و صمیمی دارید.لذت بردم.
شاد و سربلند!
شعر لطیفی بود لذت بردم ممنون که خبرم کردین بازهم ازینکارا بکنین.
راستی باران چه نسبتی با من داشت؟؟؟؟؟؟؟
زیبا نوشتی و با احساس
یا حق
باید برایت مینوشتم
باران چه نسبتی با من داشت!
با سلام
خیلی خوب بود
مووفق باشید
سلام..شعر خوبیست اما چند نکته را با اجازه عرض می کنم اول اینکه خب در باران معمولا سایه گم می شود و اتفاق غریبی نیست ..حشو است.....دوم آنکه انتهای روزی که رفتی منظورت غروب است..خب راحتتر می گفتی غروب یا چیز دیگری انتهای روز زیاد جالب نیست....سوم اینکه فردا همیشه می آیدوفردا دوباره می آیداتفاق غریبی نیست که بدیهی ست . ..شاید بهتر بود هنجارشکنی معنایی بیشتری انجام می دادی تا شعرت دلنشین تر و جالب تر می شد..اما کلا دستت درد نکند...شعر از اول تا چه فرقی می کند خیلی زیباتر و ساختارشکن تر و بهتر ارائه شده.....از آن به بعد کمی بی دقتی کرده ای..
ممنون از دعوت..مانا باشی عزیز!
سلام دوست من
مرس که خبرم کردی برای خوندن شعرت
شعر خوبی بود
هرچند که من در کارهای نو و سپید خیلی بی سوادم (البته در کارهای کلاسیک چندان با سواد نیستم)
ممنون میشم که وقتی سر میزنید شما هم نظری اگر دارید در مورد کارهام بگید و به دعوت کردن بسنده نکنید
موفق باشید
عزیز همدل صمیمی...
شعری باشروعی دلنشین واوجی باطراوت
وپیانی لبریز از احساس و زلال عشق وصمیمیت
باید برایت مینوشتم
باران چه نسبتی با من داشت
...............
قدم بر دیده ام تا میگذاری
به قلبم نقش دریا میگذاری
باسلام وعرض ادبی به عطر حضورسبز وطراوت دوستی ومحبت وصمیمیتتان
واینکه در این عصر بی تکیه گاهی گاه گاهی یادمان میفرمایید...دلم جوانه
میزند ونیرویی تازه میگیرم از حضور سبز ودلنشینتان...قلم وقدمتان همیشه سبز ومعطر..ودوستیتان پایدار..
ای سبز ترین بهـــــار ها در نامت
می آیی و می شکوفم از پیغامت
سلام دوست من زیبا بود ممنون که خبرم کردی یا حق
سلام شاعر!
سلام دوست خوبم آقا رضای عزیز
کار تازه ی شما را چند بار با اشتیاق خواندم و لذت بردم.ایجاز در کلام و صمیمیت در بیان پر احساستان ستودنی است اما یوسف زاده ی عزیز شوریدگی و آشوب در کلمات در این کار مشاهده نمی شودوژ و همین کلام را به نثر نزدیک و از شعر دور می سازد.
همیشه قلمت روان باد و تنت سالم.
سلام.شعرتان خیلی زیبا بود.سبز باشید.
سلام دوست گرامی ممنون از دعودت بی اغراق خیلی زیبا و خوندنی بود
اپم بدو بیا
سلام
کار جدیدتو خوندم نقطه قوتش روانی و یکدستی زبان و جریان حس در کل کار است اما با نظر بقیه موافقم بجز موهایم را ...
بقیه کار شاعرانگی لازم رو نداشت
ممنون
انگار روی باد می نویسم.زمان حال است.باید گذشته باشد چون بعد تو می دانستی... وداشتم می اید.زبان با شتابزدگی پیش میرود.پازل شما حرکتش را ازدست می دهد و نوعش هم .زیزا جوری چیده نشده که مخاطب باقسمت های نچیده برخورد کند.کمی صبر کن دوست من ونگاه کن
به هرکجا که می خواهی...باارادت
سلام
(سایه ام در باران گم و خیس می شود ) بهتر بود
و فردا دوباره...(نیازی به می آید نبود)
دل انگیز بود اهورایی باشید.
سلام هموطن خوبم
ممنون از حضور و دعوتتون
زیبا بود لذت بردم
در پناه او
مهربان درود
اینبار واژه ها بسیار منسجم تر در هم آمیخته اند
و نوای تازه میدهد رقص کلامت
نویسا باشی
دادار یار.
شعر خوبی بود یکدست و دلینشین
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
...
تا می آم بجنبم به خودم ۴۰ نفر نظر گذاشتن!!!!!
این یکی هم خیلی خوب بود! پایانش قویتر از اولش !
سلام باران با شما چه نسبتی داشت ننوشتین که؟
منم آپم
سلام
خواندم
چه خوب است آدم شعری را بخواند . ذهنش تحریک شود و بعد دفتر و چشمش را ببندد و ...
به روز و بهروز باشی
دوست عزیز به یادت بماند که حد کم برای دیگران نیز نظری پیامی بنویسی بد نیست که نظر خواهی یک طرفه به زعم من درست نیست و اما ...شعر ساده و گویا و قشنگی از تو خواندم که دیدم ...چند نکته را برای شما می نویسم ..وقتی که می نویسی سایه ام در باران گم می شود سطر بعدی اضافه است در واقع تکرار مکررات .منظور من خیس شدن ات ..اما زمانی که مجدد واژه ی باران را در انتهای شعرت می نویسی اگر چه باز از باران نوشتی که زیاد هم ایرادی ندارد بهتر این بود که تصویری از باران می دادی ...چرا که در سطر ۱۵ به باران اشاره ای مستقیم نمودی ...دو بند انتهای شعرت به واقع قشنگ نوشته شد ...در عین و حین حال که شعرت ساده ست اما دنیائی زبان برای بیان دارد ..شاد به مانی ....
مرسی از خبر دادن بنده مطالب خیلی خوب مثل همیشه
مثل همیشه قشنگه. مخصوصا این تیکه: تو می دانستی
نه من حوصله برگشتن داشتم
و نه تو
موفق باشید.
سلام
با اجازه شما رو لینک میکنم
وقت کردید یه سری هم به کوچه های قلبم بزنید...
سلام بزرگوار
شعر خوبی است - نگاه شاعرانه ای داشته ای و حس خوبی را بروز داده ای - با آقای کردی موافقم سوژه هایت همسو هستند اما تصاویر قابل توجهی خلق کرده ای
ارادتمند - شاهد
بسیار زیباست
ممنون
سلام رضای عزیز
ممنون از دعوتت
خواندم
کار خوبی بود
شاد باشی
یا علی
سلام دوست گرامی خیلی زیبا بود. ممنون که دعوت کردید.
با سلام و سپاس از دعوت
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
.
.
شعر زیبایی است !