از این راه هم که بگذریم
کاملا از یادشان می رویم
جای ما چند گلدان و ...
یادم هست
پنج بعد از ظهر آن روزها
چقدر همدیگر را دوست داشتیم
نگران نباش
خرداد که بگذرد
دلم هوای تو را خواهد کرد
همه چیز دوباره
از تو شروع می شود
قول دادی همه چیز را نگویی!
آخرین بار که دیدمت
عکسم روی طاقچه بود!
جای ما چند گلدان و ...!
چه تعمق برانگیزنده...!
خرداد هم که نگذرد دلم هوای تو را خواهد کرد..!
سلام اوج شعرتان در/
آخرین بار که دیدمت
عکسم روی طاقچه بود!
عاشقانه ای آرام و زیبا خواندم .
زیبا از قلب واژه می سازید .
و درود
سلام عزیز!
امیدوارم که عکسمان همیشه روی طاقچه بعضی ها باشد!
روزهایت پرتقالی باد!
زیبا بود.پایا باشید
هی جوونی !! کجایی که یادت بخیر!!
تو کارهای شما پارادوکس و آغاز قوی همیشگیه!
نه به قدرت همیشه اما دوستداشتنی. "راه" و "خرداد" شیرین نشستهاند. تا دیگری.
سلام ممنون از حضور و دعوتت. شعرت رو خوندم این یکی رو از کارای قبلیت بیشتر دوست داشتم.
آغاز خوبی داشت.
خاطره انگیز بود.
شاد باشی.
سلام دوست عزیز
خواندمت . روان و ساده
من هم با خوانشی از رویایی به روزم
بدرود
نگران نباش
خرداد که بگذرد
دلم هوای تو را خواهد کرد
همه چیز دوباره
از تو شروع می شود ...
زیبا بود و خواندنی
موفق باشید
ساده بودی مثل سایه
سایه باشی مثل شاید
ارادتمند چرک نویس
سلام
به روزم
و
و
منتظر شما
زیبا بود با کلمه های خیلی ساده
اراسته کردی عزیز
موفق باشی.
درود فراوان
چند قدمی راه تا فراموشی و سپس چند شاخه گل برای تجدید پیمان با یاد و خاطره ها . ساعت های ملاقاتی که به دور از چشم دیگران صورت می گرفت . احساس دلتنگی ها و یادآوری روز های خوش . به یاد آخرین بار که همه چیز خوب بود و خوش . انسان با همین دلخوشی های ساده می تواند به زندگی ادامه بدهد و بس . لینکمی شاعر . لذت بردم و سپاس .
سلام دوست من
از مشخصه های شعر های شما گفتاری ساده و حسی صمیمی ست که مخاطب رو دعوت به ورد به خاطرات شاعر می کنه ولی هنوز هم مشکل عدم ارجاع و گذشتن های ساده از
تصاویر در کارتون دیده می شه
با احترام و فروتنی
سلام خوبی؟
شعرات خیلی قشنگن
آپ کردی خبرم کن
بسیار ژرف و زیبا سرودی دوست عزیز
جای ما چند گلدان و سه سطر اول بسیار کامل است...
و چه دل تنگ است این عاشقانه با عکس روی طاقچه..
از این راه هم که بگذریم
کاملا از یادشان می رویم
جای ما چند گلدان و ...
یادم هست
همیشه آن ۵ بعد از ظهر
که همدیگر را دوست داشتیم
زود گذشت
عالی بود عالی. دیگه چیزی ندارم که بگم
همین...فقط همین
... نیازی به تملق نگاه شاعر نیست. همینکه خوب و زیبا و زنده می نگرد و گاهی پر از افسوس، ...
به یاد شعر "پابلو نرودا افتادم" ...ساعت پنج بعد از ظهر...
به راستی ساعات روز در خودشان جریان های مرده و زنده بودن زمان به همراه دارند...
در تابستان های گرم و طاقت فرسا ساعت پنج بعد از ظهر ساعت کشیده شدن سایه ها و وزش ملایم نسیم تابستان است که به ما کمک می کند از پوچی و بیهودگی حاصل از گرمای خورشید که ما را محو و مدهوش خواب بعد از ظهر می کند به در آییم و چشم خویش را به طبیعت بنمایانیم. و بعد از ظهر های زمستان ساعت پنج بعد از ظهر همان ساعتی است که ما در ازدحام آدم ها در خیابان یک شهر گم می شویم. عشق را در همین ساعت ها بایدجست و جو کرد.
و من نیز در همسایگی تو هستم در ساعت پنج بعد از ظهر.
سلام
دو بار خوندم اما بازم نفهمیدم منظورت چیه...شاید تصاویری تو ذهنت بوده که کامل بیان نشده...
سلام
ممنون که آمدی
شعر را خواندم
دوست دارم رک بگویم
البته این فقط نظر من است و سلیقه ی من
البته شعر تو هم مخاطب خودش را دارد
اما
تنها چیز دندان گیری که در این شعر دست گیر من شد این تکه بود :
جای ما چند گلدان و ...
یادم هست
که اگر این طور نوشته می شد من حظ می کردم :
جای ما چند گلدان و یادم هست . منظورم این است که و ربط بین گلدان و یادم هست یک نقش درست می کرد
ممنون که امدی
سلام ممنون از دعودتون مثل همیشه با یهکار بهترو زیباتر به روز کردیدموفق باشید
ممنون به خاطر حضورت
روان واهنگین - کلمات را گوئی معماری اشنا و وارد بکارش که چی می خواهد قشنگ و زیبا روی هم چیده شده .
نباشی خسته وباشی موفق همیشه
نجوای شبانه به روز شده . منتظر دیدار سبزتان
سلام دوست عزیز
شعریست لطیف و دلنشین ! از دل بر آمده و بر دل می نشیند .
اما من تصور میکنم در دیدار دوباره ، همه چیز را خواهد گفت !
و عکست کماکان روی طاقچه است .
برایت آرزوی موفقیت دارم دوست خوبم .
خرداد که بگذرد..............زیبا بود
قول دادی همه چیز را نگویی برایم نامفهوم است شعر اینجا شخصی می شود
اهورایی باشید
سلام بزرگوار
شعرتان را خواندم - شما استعداد و قریحه ی خوبی برای سرودن دارید - اشعارتان این را می گوید - اما آنچه که غالبن در اشعارتان دیده نمی شود تصویر است - شاید یکی از مهمترین مشخصه های شعر سپید تصویرسازی باشد که مرز میان شعر و نثر است و شما در این مهم کمتر تلاش می کنید
مطمئن هستم توانایی قابل توجه ای دارید اما اگر از تصاویر غافل شوید شعرتان ماندگار نمی شود و رنگ و بوی نثر می گیرد
جسارتم را ببخشید - دوست ندارم با به به و چه چه فریبت دهم
ارادتمند - شاهد
سلام
به تعبیر یکی از دوستان عاشقانه ملایمی بود. البته عاشقانه ها همیشه ملایمند.
دست شما درد نکنه.
رضای عزیز .ساده گی شعر هایت خوبند اما زود رهایشان نکن.سلام مرا به دوستان برسان ولطف کن به ان دوستی که کتابش را می خواست چاپد کنه بگو کتاب اولش را برایم بفرستد یا ایمیل کند ادرس وبلاگش را هم ندارم اگر داری...ممنون
آخرین بار که دیدمت ... عکسم روی طاقچه بود ... عالی بود
عاشق باشید و موفق یاحق
زاویه نگاهت جالب بود. اینکه یک مرده معشوق قدیمی ش را بپاید اما بیش از این چیزی برایم نداشت.
پاینده باشی
سلام
شعرتان در شروع با تصویری زنده همراه است و همچنین با تصویری خوب به پایان رسیده است. ولی در میانه راه قدرت تصاویر کمی اُفت کرده است و البته با بازنگری دوباره بی شک شما می توانید بهتر از اینها بازسازیش کنید. دیگر اینکه خوشحال شدم نسبت به شعر قبلی که از اردیبهشت می ترسیدی اکنون امیدوار به خرداد دل بسته ای! پیروز باشید.
سلام.
بسیار ممنون از دعوتتون
نقد بلد نیستم!
(( قول دادی همه چیز را نگویی!))
همه چیز را که نباید گفت!
شاد باشید
سلام . همه چیز خوب شروع شد و خوبتر تمام شد . ژایان شعرت را دوست دارم
با شعری در فقر به روزم
سلام دوست من
ممنون که خبر کردین
زیبا بودد
لذت بردم
موفق باشین
درود
کارتان را خواندم. از لحاظ فضا حس خوبی منتقل می کرد. ملموس و در عین حال پیچیدگی های شاعرانه را هم تا حدی می شد در آن دید اما به نظرم در میانه راه انرژی شاعر تمام می شود و یا شاید جرئت ادامه نمی یابد.روی این قسمت کار کنید.
موفق باشید
مطالب عالی مثل همیشه وممنون از اینکه منو از یاد نبردی
وبا خبرم کردید
سلام
شعر زیبایتان را خواندم و البته آنچه که حس کردم..حس تلخ مرگ در کل شعر بود..جدایی عاشق و معشوق با مرگ یکی از آنها....
بین بندها کمی ارتباط ضعیف است اما در کل شعر خوبی بود...هرچند ابهاماتی در برخی قسمتها ایجاد کرده...مواظب نثر گونگی کارتان هم باشید...ممنون از دعوت...
خندید باغبان که سرانجام شد بهار "
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهار ها که بهار نداشتم .......فروغ فرخزاد"
سلام
بروزم با یک دل نوشته و یک شعر ...
منتظر نقد و نظرات شما دوستان
سلام :
ممنون از حضورت .
*********************
میمیرم برات
نمیدونستی میمیرم بی تو بدون چشات
رفتی از برم
تو نمیدونستی که دلم بسته به ساز صدات
ارزومه که میدونستی که من میمیرم برات
عاشقم هنوز
نمیخواستی که بمونی و بسوزی به ساز دلم
گفتی من میرم
تو می خواستی بری تا فرداها گل قشگلم
برو راهی نیست تا فرداها عزیز دلم
سفرت به خیر
اگه میری از اینجا تک و تنها تا یه شهر دور
حالا که رفتن بدون ما میرسه با یه دنیا نور
سفرت به خیر
برو گر شکستی ز من میتونی دوباره بساز
غزلی شکسته نا امید خسته تو باز برو
نمیخوام بیای
نمیخوام میون تاریکی من تو حروم بشی
نمیخوام ازت
نمیخوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی
برو تو بزرگی
میخوام که فقط ارزوم بشی
**************************
موفق باشی
امان از خرداد همیشه آبستن
از این راه اگر هم که نگذریم
آبکش ذهن خالی از ما خواهد بود
جای ما چند گلدان و ... پیاز های نرگسی که از عید سال پیش
خمیازه میکشند درخواب ریشه ها
"پنج بعد از ظهر آن روزها
چقدر همدیگر را دوست داشتیم "
حتا زیباتر از عکسی ست که روی طاقچه ی خاطرات خاک
میخورد
با درور وسپاس برای دعوت به خوانش
چنین بودست و دیگر گون نخواهد شد
سپاسگزارم که منو لایق نظر دانستی. در یک کلام پر از احساس بکر است شعرت. فصل ها را می شود حس کرد. بویژه وقتی خرداد می گذرد. نسیم زیبائی از پنجره ات می وزد. قلمت جاری باد.
سلام
نگران نباش
خرداد که بگذرد
دلم هوای تو را خواهد کرد
ممنون از خبر
تا دوباره بدرود
سلام ممنون از خبر دهیت کار را خواندم زیبا بود هر چند شاید نیاز به بازدید و صیقل دوباره ای از نظر ساختاری بود تا شعر فرم مخصوص به خودت را به دست می آورد
سلام و وقت به خیر!
پنجره ی بی اسم با یه پست ویژه باز و بسته شد!
سر زدنتون باعث خوشحالی و افتخاره!
در پناه خدا...
سلام خوبی؟؟؟؟
قشنگ بود ولی به نظر من شعرای قبلیت بهتر بودن
مرسی که خبرم کردی
فعلا
خوب نیست...
نه اصلا خوب نیست...
حتی...
اسداللهی.
قلب آدم ها گاهی شکوه می کند چرا که آدم ها می ترسند که بزرگترین رؤیاهایشان را متحقق کنند، چون یا فکر می کنند که لیاقتش را ندارند و یا اینکه نمی توانند از عهده آن برآیند. ما قلب ها از ترس می میریم. تنها از اندیشیدن به عشق های مدفون شده و یا لحظاتی که می توانستند خیلی زیبا باشند و نبودند یا گنج هایی که می توانستند کشف شوند ولی برای همیشه در زیر خاک مدفون ماندند چون اگر هریک از این اتفاق ها بیفتد ما رنج وحشتناکی می کشیم. «قلب من از رنج کشیدن می ترسد» *** همیشه به قلبت بگو: «که ترس از رنج از خود رنج بدتر است» (تاریکترین لحظه شب لحظه قبل از طلوع آفتاب است). پائولو کوئیلو
زیبا بود مثل همیشه ممنون که بهم خبردادی
شعرت خوب و روان است اما به خوبی شعرهای پیشین ات نیست . به نظرم از روی دست خودت تقلید کرده ای . در این شعر چندان فضا ها ، تصویرها و ترکیب های تازه به چشم نمی خورد اما فرم شعر خوب و بی نقص است .