می دانم
به خانه که بیایم
شمعدانی ها را
آب داده ای
باغچه ها را جارو زدهای
و باز با عطر شب بوها
کنار حوض خوابیدهای!
کنار خاطراتی که
پارسال
حدود همین روزها
می نوشتم
باز برایم تکرار می شوی
کاش
وقتی میآیم
همان لباس ها را
پوشیده باشی!
روی پاهایم بند نیستم
در را باز کن!
سلام
سال نوی شما مبارک.
ممنونم که پاسخ سوالم رو دادید. دلیل اولتون قانع کننده تره چون فکر نمی کنم شما را تا کنون در وبلاگی ، فعال دیده باشم به غیر از ، در دعوت کردن.
یعنی در واقع فکر نمی کنم تمام وبلاگها دارای شعرهایی باشند که شامل نقد نشوند.
در هر صورت موفق باشید
سلام
با احساس نوشتی اما قوی نبود
می دونی نوشته هات رو که خوندم یاد پسرهای با احساس دبیرستانی افتادم که عشقشون تو گل و گیاه و لباس و ..عینیت پیدا می کنه..اینها رو گفتن..مدتهاست گفتن..نگفته ها رو بگو دوستم...دنبال اونا باش تا متمایز بشی.
با سلام شعر شما به گمانم طعنه به نوشدن وبهار از راه رسیده باشد که خود دارای نوشتاری ساده ودلنشین داشت پیروز باشید وهمیشه نویسا !
سلام دوست خوبم
مثل همیشه خیلی عالی بود
مرسی خبرم کردی
موفق باشی
سلام . شعرتان زبان ساده و گیرایی دارد . مثل داستانی کوتاه گیراست
سلام.
شعر لطیفی خواندم . زیبا بود .
تصویر سازی شمعدانی ها و رویاهای کنار حوض...
لذت بردم و ممنون از دعوت.
سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش
سلام
ممنونم از لطفتان
من بالعکس در زمینه سپید کار نمیکنم
اما چند جمله برایت مینویسم
خوش به حالت که کسی هست که شمعدانی ها را قبل از ورودت آب دهد
چند تصویر منضاد و چند حالت مختلف را با هم کشیده ای
کارت عالی بود
سلام / خواندمتان جالب بود
ممنون که امدی و نظرت مرا به خود اورد
تابعد
سلام
دوست عزیز.
رویای خوبی بود!
با انسجام معنایی که داشت ولی یه گسستگی توی ذهنم به وجود آورد که نمی دونم چطور بیانش کنم.
له می شوم زیر برف...
در گورستان آرزوهایم...
می دانم
به خانه که بیایم
شمعدانی ها را
آب داده ای
باغچه ها را جارو زدهای
دوست بسیار مهربان. با درود آنچه برای من شگفت انگیز است تاثیر فرهنگ مرد سالار حتا در شعر امروز است. نفهمیدم آیا آن عشق همسر یا نامزد است؟ که در شعر شما جارو بدست دارد و شمعدانی ها را آب می دهد؟ و در فرهنگ ما به آن ضعیفه می گویند. و در پستوی خانه فقط باید کارش جارو کردن و آشپزی باشد. مطمئن هستم این عزیز تهرانی در قرن بیست و یکم این منظورش نبوده. ولی شعر با تمام قشنگی اش ناخواسته در آن معنا و هجا در می غلتد. بر عکس تهرانی بودن نام شما عزیز یک طعم و بوی روستائی و بکر در شعر شما هست که آدم را سرمست می کند. یا حداقل برداشت من روستائی چنین است. زیبا . ساده و بی آلایش و به دور از قلمبه گوئی شعر می سرائی. قلمت جاری باد.
درود -ممنون که سر میزنی و وقت گذاشتی
من شعرهای شما را خیلی دوست دارم .و زبان درونی شده تان را میپسندم .ولی در شعرهای اخیرتان تفاوتی هست به خصوص در این شعر. قسمت اول لحن کلام آنچنان ارتباط و حس جدیدی را به خواننده القا نمی کند . و فقط توصیف است .ولی اوج کار قسمت دوم شعر است .با نگرشی تازه و اتفاق هماهنگی که با معنی در زبان می افتد .می توانستید از این قسمت کاربرد بیشتری بگیرید .حتی برای پایان پر شور و شوق شعر .اما قسمت های آخری شعر به خاطر نوع گفتار باز تنزل میکند.روی پاهایم بند نیستم زبان و حس به تکرار رسیده و نثر گونه است .میتوانست حس را با در هم آمیزی توصیفات اول شعر بیان کند.
موفق باشید.منتظر کارهای قشنگت هستم .
سلام رضای عزیز
شعر ات زیبا بود مثل همیشگی هات
لذت بردم ومنو یاد یک شعری دیگر انداخت
هم زیبا بود هم خاطره انگیز.
موفق باشی.
سلام دوست من
ممنونم که خبرم کردید
جالب بود لذت بردم
ممنونم
موفق باشید و شاعر
سلام
سال نو مبارک
در مورد شعرتان اینکه پایان خوبی داشتید
اما باید وسواس بیشتری در رابطه با چینش کلمات در شعرتان داشته باشید
بدرود
یعنی هنوزم درو باز میکنه؟
روی پاهایم بند نیستم
در را باز کن...
قشنگ بود شعرتون
راستی لینکتون هم به صفحه اضافه شد.
سرفراز باشید
سلام
بسیار لذت بردم
سلام :
برای اولین بار من اول
ممنون از باخبر نمودن من مطالب مثل همیشه عالیست در ضمن سال نو را به شما دوست عزیز وخانواده گرامی تان تبریک عرض نموده و امیدوارم در این سال به هرچه بخواهی برسی
سلام رضا جان خوبی بهبه می بینم که بالاخره آپ کردی دلمون واسه شعرات تنگ شده بود منزیاد اهل نقد کردن نیستم ولی بسیار زیبا بود موفق و سبز باشی
سلام به شما و خوشحالم که اولین شعر سال نوت را خواندم! کار زیبا بود و من خوشم آمد بارز ترین ویژگی آن عاشقانگی سرشاری بود که در شعر جاری شده بود علی الخصوص در بند نخست که به چینشی زیبا در کنار هم نشسته بود تنها چیزی که کمی ذهن مرا قلقلک می داد بند ژایانیست که بسیار مرا یاد شعر معروف ناظم حکمت می اندازد که ( وقتی به دیدارم آمدی همان لباس اولین روز آشناییمان را بپوش ) که شاید باید اشاره ای شود به هر شکل ممنون!
سلام دوست عزیزم
مثل همیشه عالی بود
حرف نداشت
چه می کشد او که نمی کشد
من چه می کشم با او
سلام همسایه عزیز
روی پاهایم بند نیستم
در را باز کن!
کاش
وقتی میآیم
همان لباس ها را
پوشیده باشی!
من اینطور خواندمش برام جالب تر بود . موفق باشید هجووووم
سلام
بسیار زیبا و دلنشین بود.روانی و سادگی کار به اون جذابیتی رو بخشیده بود که غیر قابل وصف بود.موفق باشید.تا بعد!
سلام اخ جون اول شدم
خوب بود !
موفق باشی .
جناب تهرانی
سلام و درود و تبریک عیدی که هنوز هم تازهگی دارد
شعر زیبایی است به خصوص
کاش
وقتی میآیم
همان لباس ها را
پوشیده باشی!
روی پاهایم بند نیستم
در را باز کن!
و البته تاکید روی دو بیت آخر که خیلی به دل نشست و شیرین بود ولی پر یک بغض .. دوری و
روی پاهایم بند نیستم
در را باز کن!
تصور میکنم شاید که پاراگراف کنار خاطرات تا تکرار میشوی
هرچند دقیقا شخصی است، ولی حذف آن لطمهای به شعر نمیزد ولی تصور میکنم احساس و خاطرهای پشت آن است که به احترام توی شاعر، نوش کردم
و باقی همگی درود و آرزو لحظههایی زیبا برای توی شاعر
ارادت
مهران سیدی
پنجره را باز کن که آمدم امشب
خسته ز میخانه های شهر سیاهم
پنجره را باز کن مگر تو نگفتی
پنجره گر باز بود ، چشم به راهم
نعره کشیدم که :" آی ! پنجره بگشای! "
لب زلبی وانشد سوال کند کیست
پنجره بسته است آه پنجره بسته است
هیچ کسی در اتاق منتظرم نیست...
سلام
شعر خوبی بود
ممنون
با ارادت و احترام
شعر زیبای عاشقانه ای است به ویژه
روی پاهایم بند نیستم
در را باز کن!
التهاب احساس را با ساده ترین ولی زیباترین جمله تراویده ای
تاکید روی دو بیت آخرشعر را خیلی به دل نشین و شیرین کرده و نشان از التیام زخمی کهنه را میدهد.
روی پاهایم بند نیستم
در را باز کن!
براستی گاهی چه ساده میتوان پیچیده ترین حس را روان و گویا بیان کرد و شما در این شعر موفق بودید
و لذتی گوارای کامم را وام دادید
با سپاس از دعوت به خوانش
و با درود و احترام
کنار خاطراتی که
پارسال حدود همین روزها
می نوشتم
باز برایم تکرار می شوی
..
زیبا بود و با احساس
روی پایم بند نیستم
در را باز کن!
پیروز باشید و بهاری
سلام جناب تهرانی،با سپاس از دیدارتان .قبل از هر چیز سال خوبی برایتان آرزو می کنم . شعرتان را خواندم ،از جنس بهار است ،پر از هیجان شکفتن ،پایانبندی شعر که بسیار زیبا و قوی ست ،تاییدی بر نظریه فوق است .
آغاز شعر که تداعی گر خانه تکانی قبل از عید است .
من شعرتان را بسیار زیبا و بهاری دیدم .موفق باشید.
سلام
سال بسیار خوبی رو براتون آرزو میکنم
کاش
کمی از خاطراتمان می گذشتیم
کمی برای فصلهای نیامده
روی پاهایمان استوار می شدیم
کاش.......
از دلتنگی سر کلمات هوار می کشم
کار زیبایی بود
موفق باشید
سلام..
شعر سرشار از تصویر و عاطفه ی تان را خواندم و لذت بردم...حسی خوبی در من ایجاد شد..
روی پاهایم بند نیستم...
باز برایم تکرار می شوی...
زیبا و لطیف سروده اید..ممنونم از دعوت..لحظه های سبزی در من جاری شد...ممنون!
درود
سپاس از دعوتتون
با خانم رضایی بسیار موافقم که از زیر نقد شانه خالی می کنید و به دعوت و درود زیبا بودی بسنده
اما در مورد این کارتان باز به روش سابق می نویسم...
حالت روایی شعر در چشم می آید و عملا در شعر با فراز و فرودی روبرو نمی شویم...تکرار یک حادثه همیشگی و بدون حادثه...روند معمولی و یکدست کار این ذهنیت را به مخاطب می دهد که ای وای نمکند شاعر قصد توصیف دارد و حرفی پشت تصاو.یرش نیست...
این کار را ضربه پذیر می کند
شاعرانه سبز
این بار برای نقد بیایید و ست از نسیه برداشتن بردارید
قاب عکست را جلوتر از آینه
کنار شمعدانی می کارم
می خواهم انتشار نور را تماشا کنم
.
.
.
در سال نو
نو می شوم
منتظر تا بیایید و لنگرتسکینی باشید بر
تمام بی قراری هایم...
سلام
شعر زیبایی بود، اما فکر می کنم اگه واقعا روی پاهات بند نمی شدی منتظر نمی موندی تا در رو برات باز کنه خودت بازش می کردی، مگه نه؟
اما لذت بردم مخصوصا قسمت اولشو خیلی دوست می دارم.
موفق باشی و پیروز
سلام.
و
خسته نباشید
در نگاه کلی می تونم بگم تصویرای خیلی خوبی داشت...اما اتفاق تازه ای توش رخ نداده بود و خیلی کم تونستم بگم:((آهان! چه کاربرد جالبی!اینو ندیده بودم!))
تصاویر شمعدانی و باغچه خوب بود...ولی مثلاْ این قسمت هیچ چیز جدیدی نداشت...نه حرفی-نه تصویری- نه اتفاقی...
////کاش
وقتی میآیم
همان لباس ها را
پوشیده باشی!
روی پاهایم بند نیستم
در را باز کن////
امیدوارم کارای بهتری ازتون بخونم...
و ممنون که این حال و هوای بهاری رو اوردین تو وبلاگتون...
موفق باشید
و
روزاتون شکلاتی
ممنون که به من سر زدید
سلام دوست من
تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی .. زمانه ای است که هر کس به خود گرفتار است
هیچوقت گرفتار نباشی
بند بازی...
بازی بند
پا های بند باز
پتاهای بی بند
بندهای بی پا
نمی دونم چرا اینا رو میگم...
شاید شما بدونید
سلام رضا جان
امیدوارم سال نو را با خوشی و شادی همراهی کنی.
اشعار زیبا میسرائی .
ممنون که خبرم را گرفتی
بسیار زیبا بود ...
توصیف حالات و فضا ، در کمال سادگی نیز این زیبایی را بیشتر میکرد .
(با تبادل لینک موافقید ؟ خواستین خبرم کنین )
موفق باشید و همیشه عاشق
یا حق ...
سلام بزرگوار
اشعارت را دوست دارم و خودت را هم - اما گمان میکنم این اواخر اشعارت با نثر خویشاوند شده اند و بیشتر محاوره میکنی و از صور خیال استفاده لازم را نمی بری - به خودت بیا رفیق - ارادتمند - شاهد
سیاهی دروغ
مشرق را پوشانده
وافق های حقیقت تیره !
بوسه بر گونه ی کدام افتاب بزنیم
چه تنهایی عظیمی است
در جهان .......!
"سلام.با اولین شعر در سال جدید آپم و منتظر نقد و نظر شما
با احترام:
رضا یوسف زاده تهرانی "
همین!!!!!!!!!!!
خوب باشید
نشانی ما حدود همین حوالی رویاست
که هر روز تکرار می شود !
سلام
شعر بسیار زیباییست.
موفق باشی.