روی جنازه ام
یادگاری ننویس
حالا که هیچ
دیوانه خانه ای
قبولم نمی کند
و روسری سفیدت را
محرم خواب هایم کن
که خیلی وقت است
رویا ندیده ام.
اینجا
انتهای این خیابان
گاهی که دیوانه می شوم
دستم را
روی چشمم می گذارم
و انگار تمام روز را
به هر عابری که می رسم
می گویم:
خیلی خسته ام!
راستش را بخواهید
همین دیروز سنگسارم کردند!
سلام ممنون از حضور و دعوتت
و خوشحالم که منو از یاد نبردی
همین دیروز سنگسارم کردند!
درود
ممنون
درود آقای تهرانی عزیز
از خواندن اشعارتان لذت بردم
به لینک هایم افزوده شدید اگر تمایل داشتید شما هم لینک کنید و به روز رسانی را اطلاع دهید
با دو شعر به روزم
ببخشید این نظر را لطفا عمومی نگذارید خصوصی است...
با احترام
سلام همسفر.
شعر بسیار لطیف و عمیقی رو خوندم
و احساس قشنگی پیدا کردم.
شاعرانه گی هاتان مستدام گرامی
درود بر تو رضا جان
شعر خوبی خواندم و ایجاز خوبی داشت
نسبت دیوانه و سنگسار را درنیافتم
بهر حال زبانت مسیر درستی را طی می کند
سپاس از دعوتت
شاعر زی...
سلام
که خیلی وقت است اصلا خوابی ندیده ام بهتر نیست ؟؟
و انگا ر تمام روز به هر عابری می گویم خسته ام (ایجاز )
در کل شعر خوبی خواندم و اما پایان نتونست درگیرم کنه
انگار یه جورایی چسبیده بود
سلام
شعرهایتان را خواندم شعر قبلی شما از بافت معنایی و روایتی محکمتری برخوردار بود روان بود و منسجم در این شعر یک فضا چند بار به شکل متناقض استفاده میشود و از نظر من این شعر به ویرایش مجدد نیاز دارد مثلا در سطر ششم اگر حرف(و) را بردارید شعر روانتر میشه یا حتی برداشتن حرف دیگری که دشعر آمده مطمعن هستم اگر خودتان بازنویسی کنید به موارد دیگری هم برخورد میکنید که باید در چارجوب زبان خودتان رخ بدهد
متشکرم از دعوتتان
پیروز باشید با احترام
درود
از اینکه به کشکول نگاه کردی و با یادداشتت من را به خواندن سروده هایت فراخواندی سپاسگزارم
راستش نمی دانم بنا به چه پیشینه ای از من خواستی درباره سروده ات نظر بدهم؟! من تنها یک دوستدار شعر و ادبیات هستم و درجایگاهی نیستم که نقد و نظر بنویسم
گاهی تنها برداشت ها و حس شخصی ام را بازگو می کنم همین!
در این سروده بریدگی/ خستگی/ دلزدگی و یک رهایی ِ تلخ راوی از گروهی آدم ها متبلور شده است
شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشی
بدرود
سلام
نوشته بودید شاعر و نویسنده اید.دنبال داستانتون گشتم و پیذا نکردم.
شعرتون دلنشین اما با آخرش موافق نیستم که:همین دیروز سنگسارم کردند
میشد جمله ای بذارید که روح ما سنگسار بشه.
دست مریزاد
تبادل لینک کنیم؟
سلام
تشکر بابت دعوتتون
کارتون جالب و قابل توجه بود لذت بردم دوست بزرگوار
سلام...خوندمتون...تا جایی که راه میداد!
این سبک رو دوست دارم...سبک نیست!و سنگیم به دل میشینه و البته زیبا
فرصت اگر شد...برگردین به شعرم و بگویید
سلامت و شاد و موفق باشید
حرفاتون خیلی بزرگتر از فکر منه!هر وقت میام اینجا گیج میرم بیرون!واسه همین ترجیح میدم بدون نقد و فهمیدن حتی!...بخونم و از کلماتش لذت ببرم!
سلام
بروزم ومنتظر
درود بر شما
دیرگاهی بود می آمدم اینجا اما نا امید از تازگیش تنها با حس خوب خوانش ِ شعرهاتان باز می گشتم.
خوشحالم که امروز این حس زیبایی با شوق تازگی عجین شد.
شعرهاتان ستودنیست.
اگر با تبادل لینک موافق بودید خبرم کنید تا با آمدنتان در آسمانم و بهره گیری از نقدهاتان اوج گیرم و رشد کنم.
قلمتان دور از شکستگی...
روی جنازه ام
یادگاری ننویس
حالا که هیچ
دیوانه خانه ای
قبولم نمی کند
سلام بر شما دوست بزرگوار
ممنون از توجهتان
سلام از اشنایی با شما خوشبختم.با یه کار سپید به روزم و شما با احترام دعوتید
سلام وتشکر برای دعوت و خوشحالم که سروده زیبای شمارا خواندم بدون اغراق زیبا ودلنشین بود پیروز باشید
ممنون از حضورتان در وبم
آپ جالبی بود
سلام آقای تهرانی
اثر ارزشمندتان را خواندم .
روند خوبی را انتها طی می کند اما در پایان ؛ به محکمی سطرهای قبل نیست .
با احترام
قبلا هم شنیده بودم این شعر وباید بگم زیبا بود همین که وبلاگتئن رو به روز کردید خوبه..موفق باشید
سلام میل یکی از دوستانتون مارو کشوند
لذت بردم جالب بود
شاگرد کوچولوی ادبیاتم
طعم سیب هم نام کتاب دوممه که در دست چاپه
اگه لایق بودم سر بزنید
اگه لایقتر لینکم کنید[گل][بدرود]
سلام.
من کار دوم رو بیشتر دوس داشتم. منتظر کامنتای دعوت بعدی هستم. تا بیشتر با شعراتون آشنا بشم و بعد بتونم نقد کنم.
موفق باشی
درود رضا عزیز
ممنون از دعوتت کار زیباتو خوندمو لذت بردم
شروع و پایان بندی قوی دارد اما ـوـقبل از روسری اضافی نیست؟؟
و لینک...با احترام
سلام دوست من
یک نوع نوشتن رایج است که گویی شاعر در حال ژیش بینی است و افعالی چون :
می شود / می آید / می خورم و ...
در حالیکه اگر شعر و شاعر هم زمان در شرایط غیر متعارف به هم رسیده اند باید اتفاق درون متن روی دهد انگار که شعر در حال اجراست نه وعده ...
گاهی که دیوانه می شوم
دستم را
روی چشمم می گذارم
و انگار تمام روز را
به هر عابری که می رسم
البته شما می دانید که این شعر زیبایی های خاص خود را دارد
بااحترام هجووووووووم
سلام . شعرهایتان را خواندم. چند زمستان دیگر و کابوس رویاهای من البته در بند اولش بیشتر، شعرهای خوبی یافتم با لایه های معنایی در ساختی منسجم تر نسبت به باقی. و البته باقی هم خودتانید که زبان شعرتان را به اعتلا می رسانید . زبان پویا برایتان آرزومندم.
مرسی از دعوتتان.
با درو د وسپاس از حضور گرمنان
برای شعر هیچ فاصله ای قابل تعریف نیست ...
هر جای جهان که باشی دلت بی انتهاست ...
ممنون از حضورتان ...
شعر خواندم ..
درود
سلام
ممنون از دعوتتون
سروده زیبا و خواندنی بود
دست مریضاد.
نمی دانید چه شوقی برای این لحظه ام رقم زدید که نامم را در آسمانتان دیدم!
این نهایت بزرگواری یک انسان است و شما انتهای بزرگی هستید ، چرا که کوچکی چون مرا بال می بخشید .
با احترام فراوان و شوقی شگرف در لیستم جای گرفتید.
امید که از نظرات ارزشمندتان بهره گیرم.
روزگارتان لبریز شور ، لبریز شعر ...
سلام دوست خوب
شعر یکدست و روانی از شما خوندم
که در پایانش فکر می کنم لحن شما نزیکی هائی با شاعر دیگری داشت
خیلس خسته ام
راستش را بخواهید
همین دیروز سنگسارم کردید
سلام عزیز گرامی
شعر شما الحق جاندار باشد من با سمیه خانم یک دلم که گفت
اما در پایان ؛ به محکمی سطرهای قبل نیست .
درود بر شما
بمراد دل رسی آن سحر که ز سوز سینه دعا کنی
بخدا که فیض دعا رسد سحری که رو بخدا کنی
من و های های گریستن بره عتاب تو زیستن
تو و از کمین نگریستن که دگر ز عشوه چها کنی
بکمند ابروی تو امان بسی آهوان ز تو بی امان
بخدنگ غمزه زمان زمان چه شکار ها که ز پا کنی
ز تو ناوک نگهی نشد که هلاک بی گنهی نشد
همه حیرتم که گهی نشد که ز یک نشانه خطا کنی
چو وفا نمیکنی ای صنم بمنت جفا ز جه گشته کم
چه بنا ست این ز تو کز ستم نه وفا کنی نه جفا کنی
بره تو صحبت خسته دل بوفا و مهر تو بسته دل
چه شود که سوی شکسته دل گذری ز برای خدا کنی
[گل][گل]
این غزل مناسبت چهار باغ گوشه یی در دستگاه ابو عطاست
سلام رضا جان
راستش شعرت کفیت گذشته را نداشت
ربط مطالب در ذهن خواننده کمی سخت شده
درود رضا جان
اگر کامپیوتر من باز قاطی نکرده باشد فکر می کنم برای این پست یک بار دعوتم کرده ای و نظرم را هم داده ام.بهرحال قند مکرر بود و باز خواندمت
شاد زی
آقای یوسف زاده عزیز
سلام
اولین موردی که پس از خواندن شعر شما نظرم را جلب کرد کیفت لحن سازی در شعرتان به خصوص در سطرها بود. ترکیب شعر گفتاری که نخستین بار توسط آقای صالحی در ابتدای دهه گذشته مطرح شد هرچند به سختی برای بخش عمده ای از شعر خود او به سبب حرکت وی میان افق شعر شاملو، فروغ و موج نو قابل تبیین است اما برای شعر هایی مانند شعر شما می توان آن را به کار برد البته یاد آور می شوم این استفاده به خودی خود جنبه ارزشی ندارد اما سبب می شود ما بتوانیم بعضی جنبه های شعر را دریابیم مثلاً اینکه شعر گفتار با تکیه بر هارمونی عاطفی، رفتار ملموس معنا و وقایع جاری شکل می گیرد. اگر در چنین شعری شما از تکنیک های خیال سازی مانند تلمیح بهره بردید ممکن است به کیفیت گفتاری شعرتان آسیب برسد در عوض استعاره ای که منجر به ابهام و اشاره دور نشود کارساز تر است.
با مهر
سلام
شعر از انسجام خوبی برخوردار است و خواننده با آن حرکت می کند. تصویرهای شعر از بیان مفاهیم برامده اند.استفاده از آرایه های ادبی نیز به ارزش کار افزوده است و مهمتر از همه اینکه زبان شاعر به استقلال نزدیک شده و با امضای خودش حرف می زند.موفق باشید
سلام
کمی غمگین سرودید
کمی هم خاص
به روزم
اگر قابل دونستید بهم سر بزنید
[گل]
سلام دوست من
سپاس از دعوتتان و تشکر بخاطر اینکه به کلبه ی شعر من سر زدید. امیدوارم این رفت و آمدها و صله شعر ادامه داشته باشد.
تعدادی از اشعارتان را خواندم. البته من در سبک آزاد قلم نمی زنم و به همین خاطر دیدگاه های انتقادی قوی و حرفه ای در این زمینه ندارم. من فقط کلاسیک کار می کنم. اما خواندن اشعار آزاد را دوست دارم و از آن ها غافل نمی شوم. اشعارتان خوب و قابل تامل است. شعر آخر به نظرم می توانست ادامه داشته باشد و گریزی هم به دیگر ناهنجاری های مرتبط اجتماعی بزند.
از خواندنتان خوشحال شدم
سر ف ر ا ز باشید
سلام دوست من
کار خوبی است. دستتان درست. چند نکته به نظرم رسید.
در ابتدای دو سطر از شعر از (و) استفاده کرده اید که هر دو مورد باید حذف شوند. (که خیلی وقت است) (که) هم در اینجا اضافه است. جمله (محرم خواب هایم کن) زیاد مفهوم نیست. ضمن این که اگر به همین شکل هم بپذیریم بهتر است بنویسید (محرم خوابم کن) نه (خواب هایم) یعنی همین خوابی که الان می خواهد اتفاق بیفتد.
در بخش دوم شعر (اینجا) اضافه است.
(گاهی که دیوانه می شوم) هم بهتر است بنویسید (دیوانه که می شوم) همان معنا را می دهد با کلمات کمتر. یعنی (گاهی) باید حذف شود. سطر (و انگار تمام روز را) به نظرم کل سطر را می توان حذف کرد. اما اگر نخواهید حذف کنید (و) که قبلا هم گفتم اضافه است. و (انگار) هم اضافه است.
ببخشید از نقد شعر خوبتان.
با درود خدمت شما.
با دکلمه ای از خودم به روزم.
منتظر دانلود این دکلمه و بیان دیدگاههایتان هستم.
همچنین منتظر بیان دیدگاههایتان در مورد اشعارم هستم.
لطفا دیدگاه خود را در قسمت نظرات وبلاگ درج نمایید.
با تشکر
سیدمرتضی حمیدزاده
[گل]
رضا عزیز
مدت ها نبودی یا من خبر نداشتم ؟
شعر مرگ و جنازه و سنگسار ،این روز ها محرم خواب شاعران شده است.دست روی چشم می گذارم تا سنگسار ات را نبینم .افق شعر اجتماعی ست .
با درود ..... دوست خوبم ...
گاهی
دستم را
روی چشمم می گذارم
و انگار تمام روز را
به هر عابری که می رسم
می گویم:
خیلی خسته ام!
اینجا تاریک است ...
با درود
انتهای شعر قوت بیشتری گرفته . می شود بند اول را بطور جداگانه شعری محسوب کرد چون عناصر آن با هم چندان انس نگرفتند . تفکر خوبی پشتوانه ی شعر است .تندرست باشید .
شعرتون عالیه . ..
سلام
خوندمتون . کار فبلی در وبلاگتون از این هم بهتر بود
ممنون از دعوتتون
سلام
سپاس بابت دعوت
شعرتان خوب و موفق است/مانا باشید.
سلام
شعر خوبی بود اما پایان بندی را نپسندیدم
بوی خمیازه در سکوتت مُرد
به نگاهم کمی بدهکاری
توی آغوش من دوباره ببار
تو از این ابر ها چه کم داری؟
به روز هستم... منتظر حضورتون...
[گل]
سلام رضا جان...شعرا جزو یکی از بهترین کار هایی بود که از تو خوانده ام...(و)د رابتدی روسری ات...به نظرم قابل حذف است و متن را تلگرافی تر میکند...(گاهی) هم قابل حذف کردن بود و به موسیقی شعر کمک بیشتری میکنه...مراقب خودت باش..یاحق!
سلام عزیز
ممنونم که منو دعوت کردی
کارات خیلی خوب و منسجم هستند کمی باید بشتر پرداخت بشن ولی در کل سبک مستقل و خوبی داری
باز ممنون
یا حق
درود
من در وبلاگم درباره پاداش و جزای کار انسان بعد از مرگ و جهان آخرت در ادیان زرتشت و بودا و یهود نوشتم لطفا" اگر دوست داشتین آن مطالب را بخوانید و با دیدگاه خود آن را کامل کنید.( آن مطالب جنبه تبیلغ برای هیچ دینی را ندارد و بر ضد هیچ دینی هم نسیت)
با تشکر از شما[گل]