سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!
سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!

ترس همان روزهای لعنتی!

برای الهام که آخرین بار آخر همان خیابان دیدمش! 

 

 

 

زمستان که بیاید 

خواب آدم برفی می بینم 

شمعدانی های کنار پنجره را 

آب می دهم 

نزدیک غروب 

کنار تیر چراغ برق 

منتظر آمدنت می‌شوم 

تا بیایی 

با چشم هایم بازی کنی 

و  من که خیلی وقت است ندیدمت 

هزار بار خواب‌هایم را  

تعبیر می‌کنم. 

خسته نمی‌شوم 

راحت نمی‌شوی 

می‌خندی 

و  من که خواب نمی‌بینم 

آنقدر از سایه‌ام بیزارم 

که سال‌هاست 

هر کس 

از کنار جنازه‌ام رد می‌شود 

بی‌اختیار گریه می‌کنم 

و  از انتهای این خیابان می‌ترسم 

از اواخر فروردین می‌ترسم 

از آخرین سه‌شنبه‌ای که رفتی می‌ترسم.

نظرات 121 + ارسال نظر
رضا باب المراد یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:08 ب.ظ http://www.mahemat.blogfa.com

سلام دوست من
شعر کاملی بود
که در پایانش شکل گرفت

فرهادکریمی یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:08 ب.ظ

خواندمت و ممنون

محمد مرادی نصاری یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:36 ب.ظ http://nesari69.blogfa.com

سلام و ادب/ممنون از دعوت /شعر خوبی بود بی تعارف

بنفشه یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ http://almabagi.blogfa.com

سلام ممنون از دعوتتون
محض ورود فکر کردم سر درتون نوشتین شعر و فقط شعر ا
بخاطر همون خواستم بر گردم چون من شاعر نیستم
ولی بعد که دقیق شدم دیدم نوشتین شعر وفقط شعر
موندم شعراتونو خوندم انصافا" همه شون قشنگن خوشحالم که اینجا دعوت شدم

نینا یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 ب.ظ http://ninanina.blogfa.com

سلام دوست عزیز بعد از مدتها . حس آمیزی در شعرت خیلی قوی و تاثیر گذار بود . در هر خط از شعر دست به خلق تصویر تازه ای زده شده و این کمی ذهن رو در انسجام و درک فضا درگیر میکنه

زیباترین و بکرترین قسمت این شعر در اینجا اتفاق افتاده
سال‌هاست

هر کس

از کنار جنازه‌ام رد می‌شود

بی‌اختیار گریه می‌کنم
و به نظر من کاش این پایان شعر میشد چون سه خط بعدی هم که آمده تاثیر چندانی در شعر ندارند مخصوصن اینکه انتظاری برای حضور سه شنبه و فروردین و ترس هم نمیره .

غزال مرادی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:13 ق.ظ http://degardisy2.persianblog.ir

سلام
این شعر ابعادشخصی اش خیلی زیاد است به طوریکه بعضی ازالمان های آن بدون توجیهی وارد متن شده اند
ممنون از دعوتتان
وبازهم منتظر شعرهایتان خواهم بود

مینا دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:15 ق.ظ http://www.frt24.blogfa.com

مثل همیشه از احساس سرشار و از عاطفه پر و از صداقت بی مثال
آدرسم تغییر کرده

مریم طالبی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ق.ظ http://www.m-talebi33.blogfa.com

درود.....................

آیدا پارس پور دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ق.ظ http://ghozah.blogf.com

ممنون سر زدید

یوسف شیردژم دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ق.ظ http://yousofshirdezham.persianblog.ir

سلام بر شما

استفاده کردم

ممنونم

برقرار باشید

سمیه آقایی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ http://sanjaghak7.blogfa.com

سلام و ممنون از اینکه دعوت کردید بیام این شعر خوب رو بخونم.

سال هاست
هر کس از کنار جنازه ام رد می شود...
...و از انتهای این خیابان می‌ترسم
از اواخر فروردین می‌ترسم
از آخرین سه‌شنبه‌ای که رفتی می‌ترسم.


مهسا زهیری دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://www.mahsazahiri.tk/

سلام
شعرتون رو خوندم
کار ساده و روانی بود
که بیشتر به معنا توجه داشت تا سطح
لذت بردم
ممنون

الهام ناییج دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ق.ظ http://elhamnaeej.persianblog.ir

باسلام. ممنون از حضورتون. نکته ی مثبت شعرتون این بود که حسش کاملا ملموس بود مخصوصا با ترسهای اخر شعر... شعر خیلی خوب کار شده اما به نظرم اگه این حس رو منتقل میکردین که :شما الان سالهاست میخوابید و هی خوابهاتون رو برای خودتون و مردمی که به جنازه ی شما نگاه هم نمیکنند تعبیر میکنید بهتر بود! هان؟

خوب میسرایید جاری احساستان را...
شاد زی مهر افزون

ی ه ر ه گ ذ ر ...حسین صولتی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ http://www.aryana99.blogfa.com

با درود دوست عزیزم ....
سروده تان را خواندم مهربان ....
کمی طولانی به نظر میرسد .... ارتباط عمودی کلمات بسیار برایم جالب بود . .سروده ی کاملی که حرفهایی زیبایی برای خواندن و گفتن داشت ...
شمعدانی های کنار پنجره را

آب می دهم
کمی با حال و هوای زمستانی شعر همخوانی ندارد ....
اگر این سطر در سروده نباشد هم سروده در مسیر اصلی خودش به پیش میرود ..
سروده تان در سطر چند پرش دارد ... حسی در من هست که باعث میشود ... تما و کمال از این سروده و کلماتی که در ان هست لذت نبرم ...
شاید به خاطر ... حرکت در سطح شعر است ....
شعرتان به تعاریف حالات و روحیات پرداخته ... روایتی در دل شبه روایتی دیگر .. که اگر بیشتر به مناستهای بین اتفاقات راوی و اتفاقت درون سروده توجه میشد ... سروده ی زیبا تری را شاهد بودیم ..
با چشم هایم بازی می کنی

و من

هزار بار خواب‌هایم را

تعبیر می‌کنم.

شبنم سمیعی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ب.ظ http://www.shabnam2009.persianblog.ir

سلام شاعر
شعر خوبی بود
اما میتونست بهترهم باشه
احساس میکنم در بعضی جاها مثله:
و من که خیلی وقت است ندیدمت
یا:و از انتهای این خیابان می‌ترسم
از اواخر فروردین می‌ترسم
از آخرین سه‌شنبه‌ای که رفتی می‌ترسم.
این قسمتها با تمام احساس و روانی که داشت بنظرم
میتونست شاعرانه ترباشه درسته که روان و صمیمی بودن در شعر مهم هست اما در بعضی سطرها خواننده رو خسته میکنه
شعر خوب اونه که خواننده رو به کالبدشکافی تعابی رعمیق شعر مجبور کنه چون لذتی که دراین کشف خواننده داره وصف نشدنی هست
جسارتم را که میبخشی؟
همیشه هایت شعر...

شهرام معقول دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 ب.ظ http://maghool-poem.blogfa.com/

سلام آقای تهرانی عزیز
شعری پر از احساس بود، با بندهایی زیبا که حسش را به راحتی به خواننده منتقل می کرد و من چندین بار خواندمش اما چون شعر به گونه ای شخصی هست کمی اظهار نظر درباره حذف برخی از بندها سخت است.
و اما یه نکته ، اینکه بلاخره شما خواب می بینی یا نمی بینی ؟!
ممنون از فرصت قشنگی که به بنده دادید.

الهام کریمی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:06 ب.ظ http://darhavalieinkucheha.blogfa.com

سلام
صمیمیت جاری در شعر خواندنش را تضمین می کند و من خواندم تا بند آخر که بابت سرودنش به شما تبریک می گویم . عالی بود این قسمت

فرزانه دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ب.ظ http://www.bdel.tk

قشنگ بود...خصوصا پایانش

بانوبارون سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ق.ظ http://www.banoobaroon.blogfa.com

سلام . ممنون که سر زدی ... زیبا بود لذت بردم منتظر کارهای بعدی هستم .

سارا.ت سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ق.ظ http://elaheyesharghy.blogsky.com/

بعد از این همه مدت
ممنون از دعوت

ادامه بدهید ... من
آرامش طوفانی فضای شعر هایت را دوست دارم .

نفیسه باقری سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 ق.ظ http://www.hamara.persianblog.ir

سلام.
ممنون از دعوتت و از این که به من سر زدی.
شعر خوبی شده بود فقط فکر می کنم قبل از مصراع (و من که خواب نمی بینم ) نیاز به یک مصراع لولا هست چون خیلی ناگهانی و پا در هوا به نظر می رسه.
آخرشو خیلی خوب تموم کرده بودی اما ای کاش گفته بودی:
از روزهای آخر فروردین می ترسم
از تو و
سه شنبه هایی که می روی می ترسم
این ترس همیشه ی ار ۳شنبه ها رو بیشتر می رسونه.
همارایی بمونی شاعر!

رویا ابراهیمی سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ق.ظ http://baraneroya.blogfa.com

سلام
شعر خوبی بود ولی انگار تمام شعر قرار بود در پایانش اتفاق بیافتد ..
هر کس از کنار جنازه ام ..... حس میکنم شعریت شعر از این لحظه به بعد خودش را به نمایش میگذارد .
ممنون برای دعوت

نرمینه شیخلی سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ق.ظ http://narmine-sh.blogfa.com

سلام!

باز می گردم به ایوان تا به باران نزدیک تر باشم.

به روزم و منتظر نقد ارزشمندتان.

[گل]

رها سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ب.ظ http://www.rahaa60.blogfa.com

سلام
از آخرین سه شنبه ای که رفتی می ترسم
زیبا بود

سحر سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ http://sahar29.blogfa.com

سلام دوست عزیز
شعر زیبایی بود. خس هم سر بزنی.
موفق باشیته نباشی.
خوشحال میشم به من

زهرا سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ب.ظ http://tooalachigh.blogfa.com

شعرت مرا به یاد زمستانی انداخت که دوست دوران دبستانم را از دست دادم. بیست سال گذشت و من هنوز از زمستان بیزارم
دعوتید

داریوش معمار سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ب.ظ http://www.dm58.blogfa.com

رضا جان
سلام
ممنون که خبرم کردیو
با علاقه و دقت شعرت را خواندم. به نظرم از امکانات لحنی شعرت بهره ای نبرده ای و همین روایت شعر را یک دست و دلسرد کننده می کند. هرچند لحظه هایی در شعر هست که می توانست تکانی ایجاد کند.
با مهر

مزتضی سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:41 ب.ظ http://www.morteza-eslami.blogfa.com

لحظه ها را تکانی ده خاک شان را بگیر دست شان را و آرام به سویی برو که

که عاشقش هستی آنگاه لحظه های آرزو آرام سر میرسند

سلام موفق باشی

فرشته سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:03 ب.ظ http://ghazalmaman.blogsky.com

زمهریر بود !

مسعود عباسی سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ب.ظ http://www.danza.blogfa.com

سلام
چرا از آخرین سه شنبه ای که رفته می ترسی؟
خب یه روزی رفته و این گذشته...الان که دیگه هیچ سه شنبه ای اون سه شنبه نمیشه...مگه میشه از چیزی که امکان تکرار نداره هنوز ترسید؟
به نظرم بیشتر از اونکه به معنای جمله فکر بشه به زیباییش فکر کردید..

سیدجعفرعزیزی چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 ق.ظ

درود!

یاسمین حشدری چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ق.ظ http://www.tahestekan.com

«شبح های جنگل باز گویید به من محبوبم سرگردان به کجاست؟»

با ترجمه ی بیلیتیس آمده ام
شاعر هفتصد سال پیش از میلاد...

حسام چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:27 ق.ظ http://3tasvir.persianblog.ir

سلام
ممنونم از حضور گرم و صمیمانتون:)
شعر دلنشینتان را خواندم...احساسی بود درونی و البته گاهی احساس می تواند به اشتراک گذارده شود..وجوه مشترکی یافت شود و ...
و اما جان کلام "ترس" یکی از جنبه های بارز "عشق" است.
عشقی که شر دارد..شور دارد..شعور به همراه دارد..بیم و امید..شجاعت و ترس!ترس از دست دادن..ترس دیده نشدن.. حس نکردن مکنونات قلبی و...
.
.
البته صاحب نظر نیستم از برای نقد!صرفا" درک شخصی از نوعی احساس درونی بود و بس!
براتون آرزوی موفقیت دارم.
:-)

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:10 ق.ظ

سلام. قبلا نظر گذاشته بودم چرا حالا نیست؟
شعر قشنگیه مثل بعضی شعرهات سه شنبه داره

مینا چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:10 ق.ظ http://www.frt24.blogfa.com

بازم سه شنبه

نیلوفراعتمادی چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ب.ظ http://negahbanmordab.blogfa.com/

سلام
شعرتون رو واقعا دوست داشتم...خیلی ساده بود و ترس های قشنگی پشت کلماتش بود...


از اواخر فروردین می‌ترسم

از آخرین سه‌شنبه‌ای که رفتی می‌ترسم.

آسیه چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ب.ظ http://doostane58.blogfa.com

زمستان که بیاید
آدم برفی های بازنشسته می شوند روی نیمکت های پارک
اولین برف که ببارد در انتظار اولین آدم برفی خواهم نشست.
زمستان فراموشکار شهر من برف خواهد داشت؟

فرزام شیرزادی چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ب.ظ http://www.medadesiah.blogfa.com/

زنده باد
ارادتمند

معصومه ابوالحسنی چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ http://shabpareyekabise.blogfa.com

خوب بود. خیلی. موثر و غمناک

علی فتحی مقدم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ب.ظ

سلام آقا رضای گل نظر من نظر داریوش بود گلم

دیوانه ایی که وقتی زلزله شد خواب بو پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ب.ظ http://amoodbarostova.blogfa.com

دخترای همسایه رو لیست کن ....

رویا شاه حسین زاده پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:45 ب.ظ

سلام . نگاه متفاوتتون برام جالبه . موفق باشید . خوندمتون . زیبا بود .

حسین گلچین پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:06 ب.ظ http://hosseingolchin.blogfa.com

سلام
مجموعه رباعی
"یک چای برای آدم برفی"
منتشر شد.

سیده زینب اطهری پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.nafez124.blogfa.com

سلام
حس و حال خوبی دارن شعرات
اما باید روی زبان بیشتر کار کنی
سطرها منفعل ان
راستی منم متولد اسفندم
از زمستون شعر گفتی دلم برای خودم تنگ شد!

رویا وکیلی جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 ب.ظ http://royavakili.blogfa.com

همون مفهومی که از شعر خوب در ذهنم هست در این شعر تجلی پیدا کرده ... خیلی لذت بردم بویژه از : هر کس از کنار جنازه ام رد می شود ...


سرانی شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ http://mashqezan.blogfa.com

با درود

شعر با روایتی یکنواخت آغاز و به پایان می رسد . البته زبان ساده و صمیمی ست اما می توانست محکم تر از این با مخاطب برخورد نماید .تناقص خواب دیدن و ندیدن باعث استحکام شعر شده . تندرست باشید .

ژیلاراسخ شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:40 ب.ظ http://ashareman.blogfa.com/

سلام وسپاس برای دعوتتان وسروده زیبایتان ،موفق باشید

نفیسه باقری شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:06 ب.ظ http://www.hamara.persianblog.ir

در زندگی دردهایی هست که مثل خوره روح آدم را می آزارد.

(صادق هدایت)

علیرضا مجابی یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:26 ب.ظ http://darichehh. blogfa.com

همسایه جان سلام . شعرت مثل همیشه حرف نداشت ولی سر جدت از جنازه منازه حرف نزن . حسابی رفتی رو اعصابم.

بهرام کمالی دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ http://bahram59.persianblog.ir

هرچه بیشتر جلو رفتم فعل های زیادی کمی من مخاطب را اذیت کرد... حذف فعل های زاید مطمئنن در روایی شعر کمک خواهد کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد