ترحم تو

تمنای کوچکی است 

برای برگشتن 

به من 

به خودت

به جریانی که 

مارا به ریشخند خوشبختی 

معتاد می کند .

صفیه کوهی

از سومین مجموع شعر: مزارع داس های افتاده

مرد تمام شب تاریخ نوشت

مرد سیگار کشید

تاریخ معاصر

جنایت تازه

رد پای هیتلر

رد پای چنگیز

نوشت صفحه‌ی هزارم تاریخ

یادداشت مرد

در برگ کاهی

جهان در یک صفحه

پشت و رو ورق می‌خورد.

......................

از مجموعه آخرین چهارشنبه
 
  

به شهر اگر برگردم

آدمی پیدا می شود

زیر چتر باران را صدا بزند

شما پشت میزتان بنشینید

تا روزنامه شرمنده

خبرهای داغتان نباشد

ببخشید

این طرف ها واژ مناسب پیدا نمی شود

قحطی اگر بیاید

گریبان همه را می گیرد.


از مجموعه شعر :آخرین چهارشنبه

...........................................

دوستان و علاقه مندان به فرهنگ خراسان شمالی می تواند به وبلاگ آقای شادروز امانی و اسماعیل حسین پور که از اساتید و فعالان در حوضه فرهنگ وهنر این استان هستند ،مراجعه نمایند.

تو

وقتی به سرزمین من برمی گردی

که دختران

 مسافر ماه باشند.

وقتی نام مرا تكرار می كنی
سرشار حضورت می شوم
گریزی نیست
تمام دلواپسی ام می میرد
از سال های عقیم
تا شكوفه های انار

چشم بسته می روم.

.....................................

«هر که آمد به جهان نقش زوالی دارد»

استاد گرامی جناب  آقای سیدی  زاده

بی گمان درگذشت عزیز بزرگوارتان گرد غم برچهره تان پاشیده است. رسم روزگار است که بارها و بارها همه را به چنین آزمونهای سختی می آزماید، این فقدان بزرگ را صمیمانه تسلیت گفته و سربلندی و شکیباییتان را در این کارزار از ایزد منان خواستارم.

باشد که روح بلند این عزیز از دست رفته در بارگاه امن الهی و در جوار رحمتش جاودان بیاساید.                                                           

........................................................................................................................


 

بدنامی خاک به تنم چسبیده

فکر می کنم

باید به محاکمه بنشینم

تا در عدالتی محض

از خودم بالا بروم

معلق با پرندگانی که به نیایش لحظه عادت دارند

و بارنج 

که مرا بی وطن می خواهد

وعشق

که  اعدام نام تو می کند.

                                      به پسران شبه خانواده (بهزیستی) 

کاش پسرم بودی

تادر پیاده روهای عصر

ویترین ها را خالی می کردم

از تفنگ های بادی و آبی

همه پول را می دادم

دفتر نقاشی

تا چشم مشرقی بکشی

که زیر باران خدای خودشان می شوند

روزها دور ازچشم من

کناربوته های گل سرخ

برای کولیان پارک نشین

سرود پنج شنبه را با لورکا بخوانی

وجمعه را

در مثلثات وهندسه

تا دعای صبح بکشی

ومن

حقوق وخریدها را 

در اجباری به من نام زندگی

با تو پر رنگ کنم

اما((توپسر همه مادران زمینی))

که رهایت کرده اند

تا در شیفت های حق الزحمه

در چشم هایت گریه کنم.

.................

1-من پسر همه مادران زمینم : مجموع شعر هیوا مسیح









پوک می زند

به دستور زبان

در خلسه رگ های متورم

زندگی را پس می دهد

تا به شرط چاقو ببازد

به سرودی که قسمت

برایش دعا کرده بود.

روز

شب

شب

روز

در پاسخ کدام آواز صدایت بزنم

تا کمی صبح برسد.

...............

دوستان و علاقه مندان زبان کردی
استاد سروش  لطف کردن چند نمونه ازاشعار بنده رو به زبان کردی ترجمه و در وب
که سکه سور  گذاشتن برای مطالعه می توانید به قسمت صفحات وب ایشان مراجعه کنید.
آدرس وب که سکه سو:                                               

Keskesor.persianblog.ir

چقدر صبر بد است

وقتی هر روز

اولین گریه ام را تاب می آورم

زایشگاه تعطیل نمی شود

مادرها جا نمی زنند

این درد خوشایند نمی شود

چرا

چرا

زیر زمین گونه های شرم را

در این صدا خیس نمی کنند

تا بنویسم

چقد ر آدم ها حوصله دارند

درد چقدر عزیز می شود

وقتی لباس های خودت را می پوشی .