سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!
سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!

سه شنبه ‌ی لعنتی!

دارم کلافه می شوم 

از این نفس کشیدن های مداوم 

انگار مدت هاست 

که راه نرفته‌ام 

دارم خسته می شوم 

با این که 

مظنون همیشگی‌ام 

 

امروز 

بیست و چهارم خرداد هشتاد و چهار

یکی از همان 

سه شنبه های لعنتی‌ست! 

ما زیر سایه‌ی درختی 

آرام و بی صدا 

بغض گمشده‌ی خود را 

زیر نفس هایمان 

پنهان می کنیم. 

 

ساعت  

حوالی چهار بعد از ظهر است 

چقدر دوست دارم 

تا دیر نشده 

به خانه برگردم 

مدت هاست  

دلم می خواهد 

سیگارم را 

پشت پنجره‌ی  اتاقم بکشم!

کابوس رویاهای من!

 به کسی که هنوز فراموشش نکرده ام

 

 

 شبیه من 

که خواب هایم را 

همیشه 

زیر روسری ات پنهان می کنم 

کسی با سایه اش 

حرف می زند 

مادرم 

با موهای سفیدم رویاهای سیاه می بیند 

و من خالی از تو 

به تمام دست خط های دنیا 

شک می کنم. 

 

من آمده ام اینجا 

سیگارم را 

برای کبریت های بعدی 

روشن می کنم! 

 

لباس هایت را بپوش! 

انتهای خیابان قبلی 

من تو را کاملا 

از دست می دهم!

هنوز اینجا یکشنبه است!

درست همان لحظه 

که مورچه ها 

تمام استخوان هایم را 

جویده بودند 

کابوس هایی می دیدم. 

سایه های زیادی 

لگدم می کردند 

تن‌ات بوی سیگار خاموش گرفته بود 

و  من نمی دانستم 

یکشنبه 

از کدام هفته  

آغاز می شود! 

 

اینجا ترافیک سنگین است 

شکل های عجیبی 

لابه لای خاطره هایم 

گم می شوند. 

بیدار می شوم 

و  این پاکت آخر 

هنوز به دی ماه نرسیده 

تمام می شود!

حدود روزهای مردن!

می دانم 

خاک هیچ زمستانی 

سفید نیست 

امروز هم 

یکی از روزهای 

سرد است که باید 

روی رد پاهایم راه بروم، 

برگردم 

و  تو پیر شوی، 

از سرما ناخوش! 

کلاهت را برداری 

و  من از قصد 

تمام زمستان را 

پیاده بروم 

تا به یاد بیاورم 

سالها پیش 

حدود همین قدم ها 

تو را به خاک سپرده بودم!

هی که رویایی فقط ...!

می دانم 

به خانه که بیایم 

شمعدانی ها را  

آب داده ای 

باغچه ها را جارو زده‌ای 

و  باز با عطر شب بوها 

کنار حوض خوابیده‌ای! 

 

کنار خاطراتی که 

پارسال  

حدود همین روزها  

می نوشتم 

باز برایم تکرار می شوی 

   

کاش 

وقتی می‌آیم 

همان لباس ها را 

پوشیده باشی! 

 

روی پاهایم بند نیستم 

در را باز کن!