پشت سنگسار جنازه ام

روی جنازه ام 

یادگاری ننویس 

حالا که هیچ 

دیوانه خانه ای 

قبولم نمی کند 

و روسری سفیدت را 

محرم خواب هایم کن 

که خیلی وقت است 

رویا ندیده ام. 

 

اینجا 

انتهای این خیابان 

گاهی که دیوانه می شوم 

دستم را 

روی چشمم می گذارم 

و انگار تمام روز را 

به هر عابری که می رسم 

می گویم: 

خیلی خسته ام! 

راستش را بخواهید 

همین دیروز سنگسارم کردند!