روی جنازه ام یادگاری ننویس حالا که هیچ دیوانه خانه ای قبولم نمی کند و روسری سفیدت را محرم خواب هایم کن که خیلی وقت است رویا ندیده ام. اینجا انتهای این خیابان گاهی که دیوانه می شوم دستم را روی چشمم می گذارم و انگار تمام روز را به هر عابری که می رسم می گویم: خیلی خسته ام! راستش را بخواهید همین دیروز سنگسارم کردند! |