برای الهام که آخرین بار آخر همان خیابان دیدمش! زمستان که بیاید خواب آدم برفی می بینم شمعدانی های کنار پنجره را آب می دهم نزدیک غروب کنار تیر چراغ برق منتظر آمدنت میشوم تا بیایی با چشم هایم بازی کنی و من که خیلی وقت است ندیدمت هزار بار خوابهایم را تعبیر میکنم. خسته نمیشوم راحت نمیشوی میخندی و من که خواب نمیبینم آنقدر از سایهام بیزارم که سالهاست هر کس از کنار جنازهام رد میشود بیاختیار گریه میکنم و از انتهای این خیابان میترسم از اواخر فروردین میترسم از آخرین سهشنبهای که رفتی میترسم. |