نشانه هایی از قدیم

اینجا سرزمین من نیست 

باید دوباره بروم  

سایه به سایه‌ی دیوار 

که باز دود است اطرافم! 

هوا سرد شده است.

مثل زمستان هفته‌ی پیش ، 

دندان هایم به هم می خورد 

و دست هام 

کورمال 

جایی را نمی بیند. 

ای کاش همه این راه 

کابوس بود 

تا نفسم بند می آمد! 

حالا میان کویری ایستاده ام 

و  باد زیر پیراهنم می وزد!