سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!
سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!

آرزوی گم شده!

 

 

این روزها 

روی هر دیواری 

که چشم می گذارم 

سردم می شود! 

و  به هر سایه ای که فوت می کنم 

شانه هایش را تکان می دهد 

 

در انتظار نیامدن 

در آخرین روزهای هفته 

تو همان دختر گذشته می شوی 

به استقبالم می‌آیی! 

 

حالا هم خیال کن آمده‌ام! 

این بار روسری‌ات را 

زیر موهایت پنهان کن 

چقدر دلم می خواهد 

زمستان امسال زود تمام شود!

دلهره ای شبیه گذشته!

 

اواخر یکی از این روزها 

می‌‌آیی 

موهایم را شانه می‌زنی    

تمام ساعت ها را 

برای پنج غروب کوک می‌کنی 

و  من برای آخرین بار 

گریه می کنم 

خواب هایم سیاه می شوند 

خورشید 

در تمام خیابان ها غروب می‌کند 

و  تو برای همیشه می‌روی! 

 

بعداز ظهر یکشنبه است 

نامه هایت را 

به همسایه بالایی داده ام 

و با تمام ترسی که دارم 

به انتهای خیابان قبلی فکر می کنم!