گاهی که از سر اتفاق
با تو گریه می کنم
انگار روی باد می نویسم
تو می دانستی
نه من حوصله برگشتن داشتم
و نه تو
که امروز...
چه فرقی دارد؟!
گاهی که لباس های تو را می پوشم
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
انگار دلم گرفته باشد
تا آخر هفته پیاده می روم
سایهام در باران گم می شود
خیس می شوم
و فردا دوباره میآید.
باید برایت مینوشتم
باران چه نسبتی با من داشت!
عزیز من ! پیش چشم منی و می خوانمت . سبز بمانی
سلام مممنون از حضورتان راستی میدانید چقدر زیبا باکلمات بازی میکنید وشعر می آفرینید !!
سلام دوست شاعر من
ممنون از لطفت و این که خبرم کردی
چرا غمگین ؟ چرا خسته ؟
این دست خود ماس
فکر میکنیم چون شاعریم باید ...
شعر رو حتمن میخونم
راستی چرا این همه همسایه هاااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
مرسی
باید برایت مینوشتم
باران چه نسبتی با من داشت!
....
سلام شعرت را خواندم .خوب بود . اما من برخلاف دیگران از پایان شعرت بیشتر لذت بردم و دقیقا همان تکه ای را که همه دست گذاشته اند برایم مبهم است .
از انتهای روزی که رفتی کوتاه می کنم!
سلام بر شاعر گرامی
از سر اتاق گریه کردن به معنی این که کل اتاق را فرا گرفته و جای جای اتاق می تواند خاطره باشد .تا آخر هفته را ژیاده رفتن تنها می تواند کار یک شاعر خسته و دلشکسته باشد که حالا باید جور همه شاعرانگی اش را تناهیی به دوش بکشد . سایه ای که در باران گم می شود و شاعر دیگر با باران یاد شعر نمی کند .و این که در انتها به فکر واداشته می شوی که با باران چه نسبتی داشتی بسیار زیباست .در تردید شاعرانگی گیر کرده که آیا باران همانی بود که برایش شعر می سرو یا نه . زیبا و دلنشین. موفق باشید.
سلام
باید نا نوشته نسبت تورا باباران میدانست وحتما دانسته است
درک حقیقت زندگی وقتی به این سادگی به زبان بیاید دشوارنیست
بااحترام
شعر چنان با احساس است که دلم نمی آید آن را بفهمم . اما این قلم بی تابی میکند برای شکافتن نخ هایی که آستین ها را به شانه ها دوخته است .
« باد » سرشت ناپایدار و در عین حال پیام - رسانی دارد . گریه ی من برای تو بیفایده است و درعین حال امید رسیدن به تو را از دست نمی دهم . همذات پنداری از ویژگی های عشق هجرانی است . کوتاه کردن مو یک نوع سوگواری قدیمی است که معمولا معشوق برای عاشق اجرا میکند . گیسویی که باید ازآن عاشق باشد ٬ در نبود عشق نبودش بهتر. من برای غلبه بر هجران به رنگ تو در می آیم . لباس ترا میپوشم . روزها را با تو آغاز میکنم و به پایان میبرم . با تو روز تعطیل را زیر باران میروم . و این فردای لعنتی دوباره بدون تو سر میرسد . نسبت من با باران نسبت گریه هایم با باد است .
چه می کند این هجرانی !!!
سلام دوست خوبم...
مرسی...
باید برایت می نوشتم.
باران چه نسبتی با من داشت....
زیبا بود...
موفق باشی...
سلام رضا جان ساده نوشتی و زیبا و روان ولی استخوان دار
لذت بردم
با یک شعر به روزم.
آقا در خصوص تبادل لینک نارو زدی هااااااااا!!!
سلام
باریدگی با غزلی در بیان علت نباریدگی به روز شد. قدم رنجه فرمایید.
سایه ی عالی مستدام
حس و تصویر ها ی جانداری در شعر موج می زند .خصوصن این پاراگراف درخشان
سایهام در باران گم می شود
خیس می شوم
و فردا دوباره میآید.
با مهر
سلام
با شعرتون احساس اشنایی می کنم بسیار زیبا بود ممنون
سلام دوست من
شعری خوب
همراه با صمیمیتی سیال و حسرتی عمیق نوشتی
که قدرت هر نقد و انکاری رو سلب می کنه
همیشه اینگونه باشی
سلام
مثل همیشه زیبا وستودنی بود
ممنون از دعوتت شعر خوبیه
قلمت پاینده
سلام
نوعی حسرت وارگی. خاصیت ایندست متن ها این است که خواننده را زیاد درگیر تاویل نمی کند. اما بهرحال زیبایی و لذت خاصی به خواننده می دهد که با اشتیاق متن را به پایان می برد.
با ارزوی توفیق
یا علی
به روزم شماره تماس شما راندارم. خصوصی هایت بسته است وگر نه شماره میدادم
شعر شما را خواندم.لحظه های خوبی را شکار کرده ای.کلمه از آن تو باد.باز هم منتظرم البته.
سلام.
مرسی که اومدین.
شعرتون رو خیلی دوست داشتم:
باید برایت می نوشتم
باران چه نسبتی با من داشت !
تا بعد...
درود
با سپاس از دعوتتان
کارتان را خواندم...سهولت در برقراری ارتباط مخاطب با شعر و البته استفاده از تعابیر ملموس باعث شد تا کارتان مخاطب را هم پای خود به جاهای که ذهن شاعر سرک می کشد همراه کند...نکات مثبتی در شعرتان دیدم و این نشانه قوت کارتان است...
شاعرانه و سبز بزیید
راستی تبادل لینک؟
سلام دوست عزیز شعرتون رو خوندم و لذت بردم اما با اینحال کمی درباره ی اون حرف میزنم بند درخشان موهایم را/از انتهای روزی که رفتی / کوتاه میکنم بندی هست که نظر اکثر دوستان رو جلب کرده اما بقیه قسمت های شعر کمی درگیر کلیشه اند سایه ام در باران گم میشود خیس می شوم و فردا دوباره می اید ؟؟؟ نظر خودتون درباره ی این بند چیه ایا بخاطر اینکه از باران و سایه استفاده کردین این میتونه شعر باشه؟ان خیال شاعرانه کجاست به نظرم اینجا استفاده ی هنر مندانه ای از واژه ها نشده حرف زیاده اما متاسفانه فرصت برقراری دیالوگ کم!!!هر وقت که بروز شدید خبرم کنید مشتاق خواندن کارهای دیگر شما می مانم
سلام
اشعار خوبی دارید
پیروز باشید
هنوز که بارانی هستی دوست من . بگذار آفتابی هم بیاید. این جملات را ویرایش نمی کنی خیلی مثلا این سه خط
تو می دانستی
نه من حوصله برگشتن داشتم
و نه تو
که امروز...
را خلی راحت می توانستی ساده کنی مثلا تو می دانستی را می شود به می دانستی تنها هم بیان کرد و یا جمله (نه من خوصله برگشتن داشتم ) را با (حوصله بازگشت نداشتم ) یا یک چیز خیلی ساده تر و صریح تر جایگزین کنی ولی وقتی این طور با ازدهام ضمایز و حروف مواجه می شویم . شعر زیر سوال می رود . پرحرفی ام را ببخش
پایان بندی شعر فوق العاده زیبا یود وشعر فضای دل نشینی داشت
موفق باشید
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی کوتاه می کنم
سلام دوست من
به روزم و منتظطر حضور شما
با عشق و ارادت
تهرانی عزیز درود
خواندم . قلمت تواناست و تر نیز خواهد شد .
با عشق و ارادتی دیگر
شاد زی و مهربان
مانی
از انتهای روزی که رفتی موهایم را کوتاه میکنم
سلام مرسی از حضور شما
از این قسمت شعر که در بالا هم اشاره کردم خیلی بیشتر لذت بردم
موفق باشید
........تا بعد
سلام . این یک شعر هجرانی زیبا و دل نشین است . زبانی صمیمی و پوست کنده و روان دارد . حزن و دلتنگی به شکلی زیبا در این شعر صورت پذیر شده است . پرداخت زبانی شعر با تصویرها و تعبیرهایی تازه مثل : روی باد نوشتن به نشانه ی اثر پذیر نبودن شکوه ی عاشق در معشوق و کوتاه کردن مو از انتهای روز رفتن او به نشانه ی تعیین زمان جدایی و ایام فراق فضای عاطفی خاصی به وجود آورده و موجب پدید آمدن شعری نو شده است . به طور کلی تصویرهای تازه باعث آشنایی زدایی شده و شعر را دلنشین تر کرده است . شاد و پیروز و همیشه شاعر باشید .
سلام
شعرتون خیلی زیبا بود پر از کشف های شاعرانه .
منو یاد عبدالملکیان انداخت .
شاد باشی.
سلام بزرگوار
با شعر سپید "نزدیکی های رویا" به روزم - تشریف نمی آرید ؟
با سلام و عرض ارادت فراوان
اشعار تون مثل همیشه زیبا و سرشار از حس شاعرانه است موفق باشین و همیشه شاعر
ضمن تقدیر و تشکر از محبت های بی شائبه شما عزیز گرانقدر به روزم با :
1-خبر توزیع و نحوه دریافت تقویم های تشنه
2- شعری از خودم (رقصی چنین ...)
منتظر دیدن خبر به روز شدنتون هستم
با تشکر
سلام
این که توش خاطرات نیست!!
سلام.
از سایت من هم بازدید کنید. لینک های جالب از همه چیز و همه جا .
جمشید
شعرت لحظات بسیار قشنگی دارد و گاه بسیار ناب. از خواندنش خوشحالم.
درود دوست گرامی
سپاس از مهرت
کارت رو خوندم.
چیزی در مورد کار به ذهنم رسید که می نویسم.
در این بخش که متن با آن شروع می شود :
" گاهی که از سر اتفاق
با تو گریه می کنم
انگار روی باد می نویسم
تو می دانستی
نه من حوصله برگشتن داشتم "
در سطر چهارم با "تو می دانستی" روبرو می شویم ولی پیدا کردن نقطه ی اتصال این سطر با متن ما را گیج می کند و حتی نمی توانیم بدانیم که "تو می دانستی" چیزی است که روی نوشته می شود یا فقط مربوط به سطر پس از خود است.
" گاهی که از سر اتفاق
با تو گریه می کنم
انگار رو باد می نویسم"
کمبود علامت های نوشتاری در اینجا ( پس از سطر سوم ) کاملا مشهود است.
اینکه چیزی که پس از آن خواهد آمد همان چیزی ست که روی باد نوشته می شود یک پرسش بی پاسخ برای مخاطب می ماند.
" که امروز ... "
در این سطر هم دلیل استفاده از ... نا پیداست و هیچگونه کمکی نمی تواند به ساختار و زیبایی سازی متن بکند.
در بخش دوم با متن منسجم تری روبرو هستیم و متن شاعرانگی بیشتری پیدا میکند.
" چه فرقی دارد؟!
گاهی که لباس های تو را می پوشم
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
انگار دلم گرفته باشد
تا آخر هفته پیاده می روم
سایهام در باران گم می شود
خیس می شوم
و فردا دوباره میآید. "
یکی از دلایلی که از دید من در بخش دوم متن دارای بار شاعرانگی بیشتری می شود استفاده از ظرفیت های زبانی ِ دیگرگونه است ، که با به هم ریختن نظم زبان ، نظمی جدید را در جهت خواستگاه متن شکل می دهد.
برای نمونه :
" چه فرقی دارد؟!
گاهی که لباس های تو را می پوشم
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
انگار دلم گرفته باشد "
در اینجا با یک زبان آشفته روبرو می شویم که می تواند به زیبایی آشفتگی شاعر را بدون اینکه بیان کند نشان دهد.
و از دید من در این بخش می توان به صورت یک خط در میان نیز متن را خواند و شکل دیگری از متن را کشف کرد..
اگر بخواهیم نگاهی کلی به متن داشته باشیم می توان گفت که : می توانستیم با شعری زیبا روبرو باشیم چون پتانسیل چنین شعری در متن نهفته است ولی زیاده گوی در متن ، پر حرفی و اصرار به گفتن چیزهایی که سودی برای شعر ندارد ( اهمیت دادن به مفاهیم بیشتر از خود شعر ) متن را از ارزش های هنری و شاعرانگی خود دور میکند.
برای نمونه :
" خیس می شوم
و فردا دوباره می آید. "
از قسمت هایی است که از دیدگاه من نبودشان به صرفه تر است.
چون چیزی را از بر متن اضافه نمی کنند و تنها متن در اینجا به توضیح دادن خود روی می آورد که می تواند خستگی مخاطب را در پی داشته باشد.
از دید من این بخش به تنهایی می تواند تمام شعر باشد :
" چه فرقی دارد؟!
گاهی که لباس های تو را می پوشم
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم
انگار دلم گرفته باشد
تا آخر هفته پیاده می روم
سایهام در باران گم می شود "
چشم براهت هستم.
شادزی
تهرانی عزیز!
احضار عناصر بسیط ( باد و باران) و هاله ی شاعرانه ی آشنایی که این عناصر با خود به متن می آورند کاری است و دست بردن در کارکرد این عناصر و دستکاری کردن ژنتیک آنها به شکلی که باد و باران و... وادار به رفتاری متفاوت شوند کار دیگری است که شعر همیشه چشم به مورد اخیر داشته ودارد.
نسبت داشتن شاعر با باران اگر همان نسبت نسبی مالوف باشد که شاعران وارث آن بوده اند و تفاخر کرده اند ،امتیاز تازه ای نیست .
اما اگر این نسبت حاصل ازدواج شاعر با وجه لمس نشده ی باران باشد این نسبت سببی که شاعر در خلق آن کنشگر بوده است ،بار ارزشی بالایی دارد.
کلمه فقط کلمه نیست. کلمه مجموع خودش و میدان مغناطیسی ( که می تواند این مغناطیس به دست خود شاعر ایجاد شده باشد) که خاصیت جذب و دفع را در خودش دارد می باشد.
وجه رمانتیک باران یک دیواره ی کثیف و دست مالی شده است که ارجاع دادن به آن با دلزدگی همراه است .
وجه نمادی آن هم اگر با همان کارکرد پیشینی در متن حاضر شود باز آن « گاهی از سر اتفاق » اتفاق نمی افتد.
آفرینش شعر اگر همراه یک انفجار باشد قسمتی از این ارتعاش در حافظه ی اثر باقی می ماند و با هر بار رجوع مهابت آن انفجار از لابه لای سطور حس می شود.
پیاده روی در متن تهرانی اگر دعوت به قدم زدن در پیاده روی شهری باشد با یک معماری غریب ، معماری کلمه ؛ فقط یک پیاده روی ( خوانش ) نیست . خیره شدن به اضلاع است . لمس برجستگی است.
اگر این شعر بتواند لباس اش را به من بپوشاند و متقاعدم کند به دلتنک شدن باز هم چیزی کم دارد . سابیدن بیش از اندازه ی رنگ ما را به یک تابلوی مرده می رساند.
پیرامون بافت زبانی کارهایت در فرصتی محتمل می نویسم.
سلام
ممنون که خبرم کردین
شعر قشنگی بود
واقعا به دلم نشست
تبریک می گم بهتون
خدایا...
پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم را رو
به حقیقت بگشایم...
خدایا...
یاریم کن که مرغ خسته دلم راکه دیری است دراین قفس زندانی است، درآسمان آبی عشق تو پرواز دهم...
خدایا..
پروردگارا...یاریم کن که شوق پروازراهمیشه درخود زنده نگه دارم .....
خدایا...
توخود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن
و رها شدن درگرداب فراموشی وسر درگمی است...
پس توای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم
تابتوانم روز به روز به تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر شوم....
خدایا، مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه
آنچه باشم که تومی خواهی.
******************************
منتظر قدم های سبزت در وبلاگم هستم
******************************
الهی شهید شی
بنده آپ می باشم اما این دفه اصن وابدن رو شعرم کار نکردم!! فقط هوار نزنید لطفننننننننننن!
سلام.
شعرتون رو خوندم.
با اینکه زیاد روی سپید شناخت ندارم،اما به نظرم قشنگ بود.
..........
شاید اصلاً عجیب نباشد که این پست با همه ی پست هایم فرق کند.(اهمیتی هم ندارد.آخر مگر من روی هم رفته چند تا پست دارم که...؟!!!!)
....
دوباره همه چیز دارد از اول شروع می شود.
و تو فقط دلت می خواهد خودت را بزنی به خواب و حالا حالاها بیدارت نکنند!
عذر تقصیر اگر این بار شعرهایم را سر کوچه جا گذاشتم و باد برد و برایتان ترانه آورد!
به روزم.
راستی....لینک شدید.
با سلام
از وبلاگ شما بازدید کردیم. خیلی جالب بود وبلاگ قشنگی داشتی
در صورت تمایل از وبسایت ما نیز دیدن فرمایید .
بـزرگتـریـــن و جــامـع تـریــن فـروشــگاه ایـنتــرنتــی ایــران
http://www.Reyshop.ir
http://www.Reyshop.com
باسپاس
سلام دوست گرامی
به روزم
و البته در انتظار شما
آقای تهرانی این لینک مسابقه داستان نویسیه که از فردا ۳ بهمن شورو می شه! بنده هم ۲ داستانک فرستاده ام.خوشحال می شم که شما هم داوری کنید.
http://hezardastan87.blogfa.com
سلام
دوست عزیز من با دو کار سپید چشم انتظار نظر ارزشمند شما هستم .
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تاببینیم .
شاد باشید .[گل]
باید برایت مینوشتم
باران چه نسبتی با من داشت!
واقعا عالی بود !!!!!!!!!!!
بارانی باش تا دلت شسته شود با آب دیده هایت !!!!!!!!
بدرود!!!!!
سا ختمان منسجم-حس گرم و زبان روان اما کلیت متن خنثی...