می دانم
خاک هیچ زمستانی
سفید نیست
امروز هم
یکی از روزهای
سرد است که باید
روی رد پاهایم راه بروم،
برگردم
و تو پیر شوی،
از سرما ناخوش!
کلاهت را برداری
و من از قصد
تمام زمستان را
پیاده بروم
تا به یاد بیاورم
سالها پیش
حدود همین قدم ها
تو را به خاک سپرده بودم!
شعرت منو یاد....مرگ من روزی فرا خواهد رسید....انداخت.قشنگ بود.به روزما با تست روانشناسی .میدونم خوشت میاد پس بدو بیا.
سلام
وبلاگ زیبایی دارید. چنانچه مایل به تبادل لینک هستید ابتدا مرا با نام دلخواه خودتان لینک کنید سپس در وبلاگ به من اطلاع دهید تا بلافاصله شما را لینک کنم.
با تشکر
چه غم انگیز.
درود
خوشحالم که من اولین نفری بودم که کارتو خوندم
...
سلـــــــــــــــــــــــــام! آقای تهرانی!! اولندش که روز معلم مبارک!
بعدش من نگفته اومدم ! سومندش که منم دقیقا" یه پست همینجوری مث شما نوشتم دیروز! اینم بگم مصرع یکی مونده به اخر تون غوغا کرد!
چهارمندش که من آپم!
اگر سالگرد فوت کسی هم هس روحش شاد!
راستی: بنده کتابهای ویرجینای وولف رو خوندیم و تفسیر کردیم.به فانوس دریاییش می گن: جریان سیال ذهن. به انگلیسی هم می شه:
ما اینیم دیگههههههههه!.Stream of consciousness
باسلام و عذر تاخیر
از شعر زیباتون لذت بردم همیشه شاعر باشین و سر بلند
با شعری از خودم (نیروانای ابری )
و معرفی مجموعه :
بودا بمان به خاطر نیلوفران باغ ( سروده جناب نیما سیفی مقدم )
به روزم
بدون هیچ تعارفی بنده در اشعار شما آن ـ به قول حافظ - ( آن ) را می بینم همانی که کلام را شعر می کند و یدرک ولا یوصف است.
پایدار باشید
ضمنا بسیاری از وقتها می خواهم برایتان یادداشت بگذارم نمی دانم چرا نمی شود . به هر حال همیشه می خوانمت و از الطافت متشکرم.
سالها پیش..........
جالب بود.
باید روی رد پاهایم راه بروم
بر گردم
...
چه قدر این سطرها زیباست. زبان لطیف و ساده ی شعرتان را دوست داشتم . تصویر غم گسترده در برف و سپیدی است. تصویر خاکستری در سپید...
پایان بندی زیبا:
حدود همین قدم ها
تو را به خاک سپرده بودم
شب را با خود بر می دارم
شب را با خود
تا تنهایی یک تصویر تنها
یک نصویر زیبا
برمی دارم
شب را تا ملکوت
با خود بر می دارم
سلام . خوبی جالب بود
مرسی که خبر کردی
سلام
زیبا بود شروع شعر خوب و عالی بود
ممنون از حضورت.وخوشحالم 13 نظر مال من بود.
و بدرود
با سلام وعرض ادب
جناب یوسف زاده شما را لینک کردم اگر دوست داشتید مرا لینک کنید
هنوز منتظر نقد شما هستم
با شعری به نام ((غم)) به روزم و چشم به راه
سلام آقای تهرانی شاعر خوب .
برای شعر قیبلیتون هم که اومدم نظر بدم -نمیدونم چرا نمیشد !؟
به هر حال این شعرتون هم زیباست و شعریت خوبی دارد .کلمات و مفاهیم اکثر اشعارتان برایتان درونی هست .و مخاطب را خوب همراه می کند .
ممنون از اطلاعتون .
امیدوارم قلمتون جاودانه باشه .
با درود بر تو رضای عزیز
می خوانمتان با احترام و برای ثبت نظر به زودی زود بازخواهم گشت.
درود بر رضای عزیز
پیداست دغدغه ات شعر است
خواندم هرآنچه از عصاره ی وجودت چون گوهری ناب روییده !
زیبا می نویسی پسر!
من این زبان ساده وسالم را به تو تبریک می گویم جوون !
شعر شما دارای یک ویژگی برتر است آنهم سطحی مخیل و در عین حال صمیمیتی که بواسته ی سلامت زبان به مخاطب انتقال پیدا می کند؛ روی رد پاهایم راه بروم ؛استحاله ای که بدون اینکه قدمها را نشان بدهد زیر پوستی اتفاق می افتد و اینگونه حرکتها خاص شعر است و به عنوان کارکردی حیاتی برای متنی سرشار از شاعرانگی دستمریزاد دارد رفیق... ؛ این را به ذهن خلاقت تبریک می گویم اینکه می گویی: پیاده بروم / تا به یاد بیاورم/ سالها پیش/ حدود همین قدم ها / تورا به خاک سپرده بودم! در پایان ضمن انکه بگویم به روزم در وبلاگ دیگرم و منتظر نقد شما نوشتن درمورد کار شما ارزش اش را داشت رفیق...
با فروتنی علی فتحی مقدم
پشت نقاب سفید برف
زمستان آنقدر سیاه است که
از سرما
تو را در خود می گیرد و
من
به دنبال تو می گردم
در حوالی رد پاهایی که .......
خیلی به دلم نشست مثل همیشه !
سلام با شعری به روزم منتظر نظرات شما... در ضمن چقدر شعرتون زیبا و دلنشین بود واقعا خوشم اومد
سلام بر شما دوست عزیزم
شعر بسیار زیبایی را از شما خوانده و بسیار لذت بردم از تصویر سازی این شعر...
در هوای بهاری حال و هوای زمستان را برگرداندید... شاید هم زمستان زندگی (مرگ) را...
قلمتان همیشه سبز و پایدار باشد
موفق باشید و ممنونم از لطف شما...
راستی موافق بودید تبادل لینک میکنیم
درود
خب شما هم لینک نکردید!!!
یه بار از شما پرسیدم که با تبادل لینک موافقید شما جواب ندادید!
سلام و ممنون از دعوتتون
چقدر شعر ؛هی که رویایی فقط...؛ساده و زیباست.تصورش هم زیبا و دوست داشتنی هست.اشتیاق برای بازگشت به خانه گذشته
----------
چرا همه با اردیبهشت خاطره خوب و بد دارن؟!
----------
"گاهی که لباس های تو را می پوشم
موهایم را
از انتهای روزی که رفتی
کوتاه می کنم "
چقدر زیباست
----------
...ومن از قصد تمام زمستان را...
با درودی دگر بار
کار زیبا و قوی شما را خواندم.شعر موفقی بود از شما که به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار می کرد با تصاویری زنده و پویا.روانی قلم شما را می پسندم.
برای خوانش های بعدی اگر به روز کردید خبر کنید.
؛مانا و مستدام؛
سلام
ممنون زیبابود
<از سرما ناخوش رو یه کاریش بکن
و
من از قصد>
معذرت
سلام آپ زیبای بود
یعنی شعرتون خیلی عالی بود
مایل به تبادل لین هم هستید ؟
همیشه خواندنی هستی
مرسی از دعوت
با سلام دوست خوبم
زیبا سروده ایی خواندم از شما خاطره ایی شد روزهای شاد گذشته ی برف ی ام را تا رد پای خرگوشی تا خوشی های فراموش تا کوکی ام زیبا و قوی میسراید قلمتان .. تکامل شعر را دید نگاهم و رفتم تا صبوری های نکته .نوشیدم بی شک از زیبا نگاشته ی تان
خوشی را حس کردم تا این بریده ها جان سخن افتخاریست در رکاب شما بودن
خاک هیچ زمستانی
سفید نیست
روی رد پاهایم راه بروم،
برگردم
و تو پیر شوی،
از سرما ناخوش!
کلاهت را برداری
و من از قصد
تمام زمستان را
پیاده بروم
حدود همین قدم ها
تو را به خاک سپرده بودم
با احترام سپاس دوستی ها یتان را .. دلم به پیوندی با شما شاد گشت . همیشگی خواهید بود در دلم . جان شعر
سلام !!!!!!!!!!!!!
زیبا بود وغم انگیز !
موفق باشید وشاد .....
سلام رضا جان مثل همیشه زیبا بود البته یه ذره زیاد غم داشت
موفق باشی و سبز
سلام همسفر صمیمی وهمدل با محبت جناب تهرانی
دلسروده سپیدتان مجموعه ای از نو شکوفه های با طرا وت وتعابیری بکر ودلنشین بود...
............................
معلمی شغل انبیاست اگر با علم وعمل در آمیزدوبا عطر تواضع وفروتنی معطر گردد
آیا به راستی در جامعه ما قدر وارزش معلم وبخصوص پیشکسوت بازنشسته را شناخته ایم؟؟؟؟ وبه دل شکسته ومجروحش التیام بخشیده ایم وگاهی شده به درد های دلش گوش بدهیم ؟ مردم ....و بخصوص مسولان منزلتش را شناخته اند نه نه بخدا به هیچ وجه.نه.....در آستانه شصت سالگی معلم هنوز جا یگاه خودش را در
جامعه نشناخته است.این را که میگویم از کارت منزلتی که چند سال پیش برایمان صادر فرموده اند و به راستی بی منزلتمان کرد...خداوند خودش بهترین قدر شناس معلم است
..............تواضع.....
چون شاخه ثمر گرفت خَــم میگردد
از سرکشی ِ درخت کــــــــم میگردد
درس ادب از شاخ در ختـــــــــان آموز
دانا به تواضعش عَـــــــــــــَلم میگردد.........از کتاب دِرِنگه..از..هاشمی زا ده
..........
سلامی گرم وصمیمی..به وسعت خلیج همیشه فارس..وبگرمی گرمای جنوب
وسرسبزی وسربلندی نخلستانهای پر وسعت.وبه عطر دلنشین شروه که دلنشین ترین نوای عرفانی ماست...حضور معطرت که مایه ی شکفتنم ونواندیشه ی گفتنم میشود...چون جان شیرین عزیز میدارم..قلم وقدمت همیشه ایام سبز.دوستیت پایدار
دلِ آزاده ی خو درا به دلــــــم بند بزن
مثل گل باش و به روی همه لبخند بزن
هرکجا...هر قفسی بود...بیا در باشیم
دوشقایق...دوهم آوا....دو کبوتر باشیم.....هاشمی زا ده....التماس دعا
سلام ایول من دنبال یه نفر مثلتو بودم
میشه شعر هاس وبلاگ منم بخونی نظرتوبگی؟
اشکالامو میوام بدونم ممنون میشم بم بگی
سلام
با مطلب جدید اومدم
منتظر حضورسبزتان هستم
آفرین آقا رضا..آخرای کار قشنگتره..
رضا جان من در کامنت بالا یادم رفت اسم و آدرس را بنویسم ببخش . شبه و خستگی
سلام
واقعا زیبا بود بهتره الان بگم که (من طرفتار همه ی آثار شما شدم) براتون ارزوی موفقیت می کنم و امیدوارم دیگر عزیزانتئن رو حدود همین قدم ها به خاک نسپارید و همیشه براتون زنده باشند
سلام به دوست عزیزم کار را با حوصله خواندم و نظر مثبت مرا به خود جلب کرد و به نوعی شاعرانگی درست رسیده بود که تلذذ مرا بر انگیخت
سلام رضا جان!
برای نوشتن برمی گردم...
به روزم لا داستانی جدید...
من همیشه حتی از جند بار خووندن شعرهاتون لذت میبرم این هم مثل بقیه عالی بود ممنونم که بهم خبر میدید لذت بردم برم یه بار دیگه هم بخوونمش
سلام همسایه.ممنون صدام زدی.کار قشنگی بود.باز هم
دوست خوبم
رضای عزیز
شعر ت را خواندم زیبا و غمگین
اردیبهشت با همه ی زیبائیش
چرا؟ این همه غمگین است
سلام...
من سالها پیش حدود همین قدمها تورا به خاک سپرده بودم.
خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم..
منتظر کارهای بعدیتون میمونم
درود
از آن قسمت ( حدود همین قدم ها...) خیلی خوشم آمد.تعبیر جالبیه.
سلام.ممنون از دعوتتون.
شعر پست قبلی رو بیشتر دوست داشتم.
باز هم به اینجا خواهم امد.
سلام دوست هم وطن...
هم حرف دل است و هم یک نگاه عرفانی.
گاهی انسان پیشتر از احساس می رود و دوست دارد به جایی برسد که اوج و نقطه ی پایان و خاتمه ی یک اندیشه باشد. در ان جا است که به کشف نایافت ها و ناپیدا های ذهن می رسد. این بدان معنا نیست که حتمن فکر به پیچیدگی و بغرنجی برسد و از میان رشته های به هم گره خورده، اصل خواسته ی خویش را بیابد. گاهی سادگی کلام یک فریاد دامنه دار و پر موج روح انسان است. مثل : (( ...تابستان است. سایه ها می دانند که چه تابستانی ست)) .
...می دانم، خاک هیچ زمستانی سفید نیست...
در حقیقت شعر نگاه نازک سرشت و روح نواز شاعر است که به دور از تأثیرات بالفطره و غریزی شاعر آفریده می شود. و در میان همین کلمات است که می توان منزلت انسان را شناخت و پی به راز یگانگی " آفریدگارش" برد.
....
.......................................................
آن چه که در شعر جناب آقای تهرانی محسوس و تأثیر پذیر بر احساس و اندیشه است، بازگشت به گذشته و گذر عمر است که شاعر را در حسرت و آرزوی بازگشت قرار داده و افسوس از دست رفته ی یک حس که روزی جوان بود و به نقطه ای نگاه می کرد که مناظر و خواست وجودی ذات عاشق پیشه ی او بوده است.
و گذشت عمر و نامهربانی این کلک کج مدار و این روزگار غدار...
موهبت بودن به سر فراز بودن است.
سلام
مرسی از حضور سبزو لطف جنابعالی
مطالب زیبای شما رو هم به خوانش گرفتم عالی بود محشر بود تبریک میگم
موفق باشید و قلبمتون همچنان پر توان
مانا باشید و شاد زی
سلام
شعرزیبا و لطیفی خواندم
ممنون
تلخ. ولی خوب دیگه شعر است
درود
من متاسفانه در باب شعر چون قدما که تفره می رفتند در باب تعریف شعر خوب از همان اصطلاح قدیمه می توان درک کرد اما نمی توان بیان کرد استفاده می کنم.بسیار برایم نشست با توجه حال و هوای این روز های من
سلام بزرگوار
اینبار با شعر خوبی مواجه هستیم که با قبلی ها متفاوت است و تصاویر خوبی در آن به چشم می خورد و پایان بندی شعر بسیار زیباست - ارادتمند
سلام
شعرتان زیبا و خواندنی بود.
دست شما درد نکنه.