دارم کلافه می شوم
از این نفس کشیدن های مداوم
انگار مدت هاست
که راه نرفتهام
دارم خسته می شوم
با این که
مظنون همیشگیام
امروز
بیست و چهارم خرداد هشتاد و چهار
یکی از همان
سه شنبه های لعنتیست!
ما زیر سایهی درختی
آرام و بی صدا
بغض گمشدهی خود را
زیر نفس هایمان
پنهان می کنیم.
ساعت
حوالی چهار بعد از ظهر است
چقدر دوست دارم
تا دیر نشده
به خانه برگردم
مدت هاست
دلم می خواهد
سیگارم را
پشت پنجرهی اتاقم بکشم!
سلام با تشکر از دعوتتان ..شعرتان پر از حسهای آشنا وقشنگبود
نوستالوژیک...
سربلند و کامییار باشی
درود
به روزم که بیایید
برای نقد ارزشمندتان چشم انتظارم
مانایی سزاوارتان
در ساعت پنج عصر.
در ساعت پنج عصر بود.
پسری پارچه ی سفید را آورد
در ساعت پنج عصر
سبدی آهک، از پیش آماده
در ساعت پنج عصر
باقی همه مرگ بود و تنها مرگ ٧
.....
سلام این شعر مرا به یاد شاعر اسپانیایی " گارسیا لورکا" می اندازد که در ساعت 5 بعد از ظهر نقطه ی عطف احساسش را تثبیت می کند.
و شاملو که در پاسخ به او می گوید:
دریا خندید/در دور دست،/دندان هایش کف و / لب هایش آسمان/ -تو چه می فروشی/ دختر غمگین سینه عریان؟/-من آب دریاها را /می فروشم آقا/ -پسر سیاه، قاتی ِ خونت/ چی داری؟/ - آب دریاها را / دارم، آقا/ این اشک های شور/ از کجا می آید، مادر؟/ - آب دریاها را من/ گریه می کنم، آقا/ -دل من و این تلخی ِ بی نهایت/ سرچشمه اش کجاست؟/ - آب دریاها/ سخت تلخ است، آقا./دریا خندید/در دوردست،/ دندان هایش کف و / لب هایش آسمان/
مستدام باشید.
انسان دوم
ممنون از اینکه خبرم کردید برای خواندن شعر زیباتون .. لذت بردم
سلام دوست خوب
خیلی خوب نوشتی ولی من در سطریکی مونده به آخر اشتباه فکر کردم
فکر کردم می خواید بگید
مدت هاست
دلم می خواهد
سیگارم را
ترک کنم
راستی بهتر نیست ترک کنی؟
شاد شاد شاد باشی
سلام
شعر زیبای بود منتظر اشعار جدیدتان هستیم
سلام
خواندمت در شعر هایت سادگی غریبیست که من دوست دارم
ممنون که سرزدی
تا دوباره ای دیگر......
سلام شاعر گرانمایه
اشعار دوست خوبم.قابل تامل و انیشه بخشه.
انشاا..آینده بازم از سروده هات بتونیم استفاده کنیم.
salam khoshhalam ke avalin nafariam ke shereto khond
bai nakahresh hal karadm
sigaram ra posht panjerey otahgam bekesham
bahal bod
شعرت قشنگ بود ولی بدون سیگار
سلام دوست عزیز
با یک شعر به روز هستم
سلام جناب تهرانی
من که زبان و فای شعر شما را پسندیدم. به نظر می رسد این شعر راحت سروده شده است و این از محاسن شعر محسوب می شود. دست مریزاد.
سلام
اجادسا وارد 24 سال می شود
اینم خبر خوش تولد تولد منتظرتم زودی بیا
شاد و سبز باشی
عزیز من ! زبان و نوع نگاه تو به روز است و این داشته ی کمی نیست . تنها به نظر می آید که باید در همین راه که به درستی تشخیص داده ای خود را گسترش بدهی . خوش حالم که از تو شعر می خوانم . شاد باشی.
حجوم گریه ها را سیل می برد!
و من ردپای باران را شکرانه می بوسم
و در ثانیه های ابری
آهسته کوک می شوم
دستانم میان فاصله ها
نبض گم شده ای را می کاود
اما
آسمان
به نفع آفتاب شهادت می دهد!
سلام
شعر زیبایی خواندم با رگه هایی از خاطره و تشویش و یاد.
پایان بندی اش را دوست داشتم.
ممنون دوست عزیز.
ساعت
حوالی چهار بعد از ظهر است
چقدر دوست دارم
تا دیر نشده
به خانه برگردم
مدت هاست
دلم می خواهد
سیگارم را
پشت پنجرهی اتاقم بکشم!
سلام
ممنون از دعوتت زیبا بود ند
دلم برای دریچه پنجره اتاقم تنگ شده است
اینجا
بیرون این چهارچوب دنیا بسیار کوچک است انگار !!!
سلام دوست عزیز!
به روزم ومنتظر نظرات ارزشمندتان!
شاد و پیروز باشی .
دستتان درد نکند و قلمتان جاری باد. مثل همیشه جاندار و با معناست
سلام
منم از سه شنبه ها خیلی بدم میاد.به خصوص سه شنبه هفته پیش که اینقدر بد بود که دیگه من از ته دلم ارزوی مرگ کردم.اصلا باید سه شنبه ها رو بردارن.از ۲شنبه یه دفعه بپریم ۴شنبه.چون باهات هم عقیده بودم با شعرت خیلی حال کردم
موفق باشی
سلام .با شعرتاه همراه شدم .
کلافگی با ضربانی تند آغاز میشود و در اواسط شعر ریتمی کند و خسته به خود می گیرد .که در شعر به خوبی و مهارت و در عین سادگی خود را نشان داده است .
و بند آخر شعر که این ریتم در تبدیل به جریانی دیگر اما در ادامه ی همان ضربان نمودار میشود .
و ژایان شاعرانه و محسوس را جلوه میکند ....
احساسی که بی دلیل دلیل خود را دارد .
سپاس از دعوت .
سلام رضا جان
چقدر دوست دارم
تا دیر نشده
به خانه برگردم
مدت هاست
دلم می خواهد
سیگارم را
پشت پنجرهی اتاقم بکشم!
بدون تعارف زیبا بود
ومن خیلی لذت بردم
به روز کردی خبرم کن
بدرود
سلام دوست بزرگ وارم
ازاین که به من سر زدی ممنون ام
شعرت را خواندم و بسیار لذت بردم ... نه می دانم چند سال داری ولی احتمالن باید جوان باشی ولی مستعد ... من فعلن مسافرت هست ام و تا شعرهای بعدی ات بر می گردم
روز های زیبا داشته باشی
فدای ات
داستانن؟
جالبه
شعر خوبی بود.
زندگی از دست رفته دارد به نفس نفس می افتد و با مرور خاطرات اش دارد زندگی اش را تنفس مصنوعی میدهد!
دارم کلافه می شوم
دارم خسته می شوم
سه شنبه های لعنتی
جملاتی از این دست شعر را از نفس می اندازند. حس شما بهتر است از فضای شعر ادراک شود تا اینکه خودتان بیانش کنید.
صبح زودت بخیر با محبت... خیلی این روزا یاد ما می کنی!!! اگه کاری حرفی مشکلی نباشه انگار نه انگار... میخوام خصوصی برات بنویسم نمی دونم نظراتت تاییدیه یا نه بهتره امتحان کنم.
از قرار معلوم تاییدیه
این نظر خصوصیه پس تاییدش نکن لطفا
من و مسعود و امید به خاطر تو با تموم ستادیا جنگیدیم و جالب اینه که تو هر دفعه خرابمون کردی!!! چه جوری با بی توجهیت... غروب که نزده می رقصه تو براش رنگ نی ناش ناش زدی
پستت رو تو یه وب گروهی بدون اینکه ذکر کنی این پسته اونم بعد از دو هفته پست نذاشتن/ گذاشتی طلبکار هم شدی رضا؟!!!!
روزی دو ساعت نت کم نیست... اگه هر روز ده دقیقه از این دو ساعتو به ستادیا اختصاص بدی چی میشه؟
سختته هر هفته پست بذاری یه بار مثل مرضیه چند تا از شعراتو پیش نویس کن یا تو وب مسعود کامنت خصوصی کن که تا چند هفته پست داشته باشی
نذار همه به سر ما سوار شن که شما از تهرانی حمایت می کنید... غروب همون اقا رضا هستن که جدیدا کلاس گذاشتن و با این اسم کامنت میذارن و بیشتر از همه مخالف حضور تو در ستادیاس!!!! بهانه دست کسی نده و بیخود با مسعود که همیشه پشتت بوده کله نگیر... روزی ده دقیقه وقت بذار تا همه چی مرتب شه... البته اگه دوس داری که تو ستاد بمونی
فعلا بای بای... ببینم چه می کنی
سلام »آدرسم اشتباه نیست »هست ؟؟؟
با دو شعر جدید بروزم و منتظر قدوم شما فرهیخته ی ارجمند.
سلام
به نثر می زد اما لذتبخش بود خواندن این سطر های پی در پی
موفق بمانید
مدتهاست که سیگارم را پشت پنجره اتاقم
میکشم
نمیدانم چرا نمی بینند
شاید من نامرئیم
ولی سیگارم؟.......نه نامرئی نیست چون من میبینمش..
منتظرت هستم
سلام ...هنرمند ..وشاعربزرگوار
وشمادوست عزیزدعوت میشوید ...به شعر من ...
به شعر ..نقاشی ..وکمی نوشته حتمن با شنیدن صدای قدمهایتان ..خوشحال میشم ..سپاسگزارم ..............................................................
...........................
آنقدر وحشی میشوم
که آسمان را سرمیکشم
گاهی
تا به زمین میخورم ازسر تاکستان زنی که
شراب شبانه اش را درسینه ام تخمیر میکند...
.....
سلام
کار خوبی خواندم و از این که با کلمات راحت رفتار می کنید جای تشویق دارد.
موفق باشید.
ساعت
حوالی چهار بعد از ظهر است
چقدر دوست دارم
تا دیر نشده
به خانه برگردم
مدت هاست
دلم می خواهد
سیگارم را
پشت پنجرهی اتاقم بکشم!
سلام دوست عزیز!
شعر خوبی بود. اما اتفاق شاعرانه ی خاصی با خود نداشت یا آنقدر این اتفاق کمرنگ بود که حس نشد....
شادو پیروز باشی
سلام
محرم امسال بی صداتر از همیشه از راه رسید...لااقل برای من...
به روزم
سلام...خواندمتان..بخش اول شعر را خیلی پسندیدم..اما با بخش میانی نتوانستم ارتباطی برقرار کنم به دلیل مشخصاتی که ایجاد کرده بودید و خصوصی سازی و به نوعی گنگش کرده اید برای مخاطب..... بخش پایانی که باز هم فضای خوبی داشت...ممنون...
دیگر نمانده حرفی
تا بر زبان برگ جاری شود...
پاییز هم رفت...شما به آپ زمستانی من دعوتید
سلام
از آشنایی با وبلاگ خوبتان خوشحالم
قسمت دوم شعر را دوست داشتم
اما بعضی قسمت های شعر به نظر می آمد عجولانه نوشته شده بود مثلا
دارم خسته می شوم
با این که
مظنون همیشگیام
جدا از این که مظنون همیشگی ناگهانی وارد کار شده
و بعدا هم کلیدهای لازم برای درکش به مخاطب ارائه نمی شود
مظنون همیشگی بودن با خسته بودن در تقابل نیست
بنابراین [با این که] همراهش صحیح نیست
نکته ی بعد بیان بیش از حد روی شعر است
که به نظر من در این شعر جواب نداده
و مانع التذاذ ادبی است!
المان های زیادی در شعر وجود دارند
که استفاده ی خاصی از آنها گرفته نشده
مثلا من به عنوان مخاطب از خودم می پرسم چرا ساعت۴؟
چه دلیلی برایش وجود دارد؟!
امیدوارم پیشنهاداتم مفید بوده باشد
و شما هم به من سر بزنید
موفق باشید
سلام ممنون از دعوتتان
این کارتون پر از حس بود ولی احساس می کنم به نثر نزدیک شده یه جاهاییش باید حذف بشه
موفق و شاد باشید
سلام دوست عزیز
"این قنداق نشانه ی دست و پاگیری بزرگی نیست- محکم بگیر!
روم به دیوار تا ماندنت بالا می پرم جای نفرین هایم خالی!
حالا دیگر دروغ و راست قصه را بگذار پای آلزایمر این متن."
" شعر ارتعاش در جشنواره خوارزمی"
بروزم و منتظر قدمهایتان روی سطرهای این متن هستم
موفق و شادباشید
[گل][بدرود]
salam maloom hast to kojaee.
delam barat tang shode. ham in ke kheyli negaranetam, sabeghe nadasht in hame modat azat bi khabar basham.
سلام
به روزم دوست من
ساعت
حوالی چهار بعد از ظهر است
چقدر دوست دارم
تا دیر نشده
به خانه برگردم
مدت هاست
دلم می خواهد
سیگارم را
پشت پنجرهی اتاقم بکشم!
سلام .این قسمت از نوشته تان شعر است . مقایسه کنید . این طور نیست؟ اینجوری قشنگتر نشد ؟
نقشی که به کلمه ها داده ای بسیار به جا و هنری است.از خواندن شعر شما لذت بردم.
سلام...
شعر خوبی بود... یادم اومد که چقدر دلم برای بعضی چیزها تنگ شده!...
...
چند تا از شعرهای قبلی رو هم خوندم... جالب بود...
...
موفق باشید...
بیا تو حال کن
سلام
به روزم با تکه پاره هایی نوشته آلود
و
شاید شعر
منتظر آمدنتان با اندیشه های منتقدانه هستم.
پیروز باشید.
سلام خواندمت...به روزم و منتظر...