سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!
سلام همسایه های5

سلام همسایه های5

دلم که برای خودم می سوزد شاعر می شوم!

سه شنبه ‌ی لعنتی!

دارم کلافه می شوم 

از این نفس کشیدن های مداوم 

انگار مدت هاست 

که راه نرفته‌ام 

دارم خسته می شوم 

با این که 

مظنون همیشگی‌ام 

 

امروز 

بیست و چهارم خرداد هشتاد و چهار

یکی از همان 

سه شنبه های لعنتی‌ست! 

ما زیر سایه‌ی درختی 

آرام و بی صدا 

بغض گمشده‌ی خود را 

زیر نفس هایمان 

پنهان می کنیم. 

 

ساعت  

حوالی چهار بعد از ظهر است 

چقدر دوست دارم 

تا دیر نشده 

به خانه برگردم 

مدت هاست  

دلم می خواهد 

سیگارم را 

پشت پنجره‌ی  اتاقم بکشم!

نظرات 229 + ارسال نظر
شیوا فرازمند یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:40 ب.ظ http://www.sanva.blogfa.com

سلام...


رودر رو

می کشم خودم را بالا..
روی پنجه هایم...

بخوان دلم را...
منتظرم....

سورین چاقمی یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:36 ب.ظ http://noghteh-tahekhat.blogfa.com

سلام دوست عزیزم
شعرت بیشتر شبیه متن ادبی بود که سطرهاش رو از هم جدا کرده باشی. که با عرض پوزش خوب هم جدا نکردی و متوجه نشدم سه شعر کوتاهه یا یک سپید بلند. اما چون پیوستگی مضمونی خیلی کم بود؛ سه تا شعر جدا حسابش کردم.شعرات کمی مبهم اند. مثلا آیا کسی که راه نمیره "مداوم" نفس می کشه و خسته میشه؟ اگر نه، چرا "با این که" رو آوردی؟
در شعر دوم: کدام سه شنبه؟ مگه سه شنبه های لعنتی چطوری اند؟ مگه پنهان کردن صدا دار و تند هم داریم که براش صفت "آرام و بی صدا" رو آوردی؟ همونطور که میدونی "پنهان کردن" یه نوع مخفی کاریه که آروم انجام میشه. در نتیجه آوردن این صفت حشو به حساب میاد.
من در شعر سوم متوجه ارتباط بین ساعت چهار و حسرت سیگار کشیدن پشت پنجره رو نفهمیدم مگر اینکه این ساعت چهار نوستالژی خاصی برای نویسنده داشته باشه و خصوصی باشه.
موفق و پیروز باشی

اکرم امینی یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:58 ب.ظ http://eiroozhayekhoob.blogfa.com

سلام آقای تهرانی
خوبین؟! چه خبر؟!
شعر زیباتون رو خوندم؛
والا به نظرم نسبت به کارای قبلی شما کار قوی ای نبود
البته در نوع خودش خوب بود!
به نظرم کمی ارتباط بین تصاویر ضعیف بود
منظورم اینه که
مثلا واژه مظنون
یا
اون تاریخ بیست و چهارمِ...
این ها را
از ارتباط بینشان سر درنمی آورم
و در ضمن
این سه شنبه لعنتی هم همین طور!
اما
با این همه فضای معلق بودن توی شعر رو دوست داشتم
گرچه باید از خوم بپرسم معلق بودن به چه قیمتی؟!
یعنی تعلیق ایجاد شده در شعر چه چیزی رو خرج کرده؟!
که من فکر می کنم بخش زیادی از زیبایی هایی رو که می شد به شعر بخشید
یا
تصاویری که می شد در تکمیل تصویرهای فعلی اثر بیایند
همه این نبودها
خواسته یا ناخواسته یک تعلیق توی شعر ایجاد کردن؛
که هم خوبه هم نیس!
به هر حال
مثل همیشه از شعرتون ممنونم...لطفا بازم ایراداتمو تذکر بدین بهم...

حسن سهولی دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:34 ق.ظ http://perzaletap

درود باپوزش همه ی تلفن قطع است وکامپیوترخراب عذرمی خواهم

فاطمه اختصاری دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:09 ب.ظ http://havakesh3.persianblog.ir

سلام دوست
خوبید؟
شعرتون رو خوندم
خوب بود
یک جور کلافگی تکراری رو القا می کرد
زبان خوبی داشت
با سادگی و روانیش با مخاطب ارتباط برقرار می کنه این زبان
همه چیز در یک روند ساده و آرام و بدون دغدغه های صنایع مختلف شعری پیش میره
و من این رو در این شعر دوست داشتم
اما تصویر کلی شعر رو نگرفتم
راوی شعر در اول شعر اول شخصه مفرده
در وسط اول شخص جمع میشه
و باز اول شخص مفرد
با (من) مشکلی نداشتم. فقط اون (ما) رو نفهمیدم کی ها هستند که بغض گم شده ی خود را....
بعد درمورد فرم شعر
راوی ابتدا میگه مدت هاست راه نرفته
بعد میگه مدتهاست سیگارش رو پشت پنجره اتاقش نکشیده
وسط شعر هم که میگه زیر سایه ی درخت هستش با؟
این چیزها برام گنگه
با اون تاریخ هایی هم که دادید ارتباططی برقرار نکردم
شاید یه چیز خیلی شخصی باشند
اما یا باید این چیز شخصی در شعر جا بیفته و حل بشه
یا اینکه مخاطب برای خودش بتونه مفاهیمی رو برداشت کنه
مثلا ساعت ۴ میتونه آدم رو یاد شعر فروغ بندازه
اما ۲۴ /۳/۸۴ منو یاد چیزی غیر از دو روز مونده به تولد خودم نمیندازه
همین طور سه شنبه
و دو تا علامت سوال دیگه هم دارم
مضنون همیشگی ام و تا دیر نشده
حالا که به نقدم نگاه می کنم میبینم من کلا هیچ چیزی از این شعر نفهمیدم
و مطمئنا این شعر باید چیزی داشته باشه تا با یک خاطره نویسی معمولی فرقی داشته باشه
اگه لطف کنید و برام کمی توضیح بدید خیلی ممنونتون میشم دوست
ببخشید ها!

حسین میدری دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:33 ب.ظ http://dobeititar.blogfa.com

درود بی پایان بر شما،
آمدنتان را فراوان سپاس،
شعر زیبایی ست،
پیشاپیش شب یلدا بر شما این آریایی زاده خجسته بادا،
تا باد چنین بادا...

مینا ارشدی دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:24 ب.ظ http://faryadesokout.blogfa.com

سلام
از اینکه اینجا می آیم
و با شما آشنا میشوم خوشحالم
در مورد کارتون باید بگم
هیچ اتفاقی در اون نیفتاده بود
و یا هیچ کنشی نداشت
میشد جمله ها رو کنار هم نوشت و شبیه نثر خوند
اینکه من کار رو دوست داشتم یا نه
بحثش جداست
شاید از نظر احاسی من
بتونم باهاش ارتباط براقرار کنم
و حتی از کار خوشم بیاد
اما شعر جدا از بحث احساس
یه سری قوانین و منطق خاص خودش رو داره
معمول نفس کشین مداومه
سطر دوم مداوم نیازی نبود
نمیدونم منظورت از آوردن مظنون همیشگی
اشاره به اون فیلمه هست
یا نه
که اگر هست من کلیدهای دیگه ای که توی شعر و توی فیلم تو با هم یکی باشد را
نمیبینم
بعد
خیلی ساده ادامه دادی
بدون تصویر سازی
و بعد یه دفعه بدون فضا سازی کردن
از درخت و این چیزا حرف زدی
اما دو سطر آخر
یعنی
پایان بندیت
رو خیلی دوست دارم
چون باهاش هم ذات پنداری میکنم
موفق و پیروز باشید

زاویه سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:17 ق.ظ http://zavieh.blogfa.com

سلام اقای تهرانی
خواندم شعریتت را و لذت بردم آنچه که می باید را ، اما بعنوان مخاطبم چند نکته را می نویسم که حداقل بدانی که به شعرت و خوانش آن ارزش قائلم وگرنه می نوشتم خوندم و لذت بردم ....
شعر از سه بند تشکیل شده است که بند اول کلیت شعر رو لبه ی تیز نثر و شعر داشت پیش می رفت گاهی سمت نثر و گاهی سمت شعر...توی همون بند اول شعر کمی تحت تاثیر بعضی از شاعران دهه 70است شاید هم نباشد وفقط تشابه استفاده از تکنیک و نوع چینش کلمات باعث تداعی شعرهای آن دوره برای مخاطب گردیده است ...مثل دارم کلافه می شوم !!!توی همون بند اول انتهایش نمی دانم شاعر وقتی دارم یه روایت یا یک ریتم معمولی رو پیش می برد ناگهان از کلمه مظنون استفاده می کند که در بندهای بعدی شعر هم از ان کاربردی گرفته نمی شود که دلیل آمدن ناگهانی آن را بدانیم .
بند دوم در شعریت خود خوب بود هرچند تصاویش با هم هم خوانی نداشتند یکی عینی و دیگری ...اگر هم به عمده بوده برای ارتباط بین این تصاویر چیزی کم است ....
در بند سوم نیز شاعر فقط انگار فقط می خواهد شعریتش به اتمام برسد ...و استفاده زبانی از عدد چهار که به نسبت نه ضعیف بود و نه قوی ....
در هر صورت شعر زیبایی بود درکلیت با تمام نقیضهای موجود از نوع کنشهای موجود و روایت های عمودی ....موفق و پیروز باشید ...

آناهیتا اوستایی سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:28 ق.ظ http://http:/kechi.blogfa.com

سلام:

ممنون از شعرتون.

من با بعضی چیزها تو کارتون ارتباط برقرار نکردم.

مثلا این که چرا راوی مظنون همیشگیه؟

و این مظنون بودنش به خسته شدنش چه ارتباطی می تونه داشته باشه؟

چرا یه تاریخ و ساعت دقیق داده شده دقیق داده شده؟

این ها چه تاثیری توی کل کار داشته؟

کلا به نظر می رسه که این کار بیشتر یه جور حدیث نفسه

یه خاطره نویسی کاملا شخصی که

خیلی هم دنبال دادن سرنخ واسه ی فهم مخاطب نیست.

دنبال خلق اتفاق شاعرانه هم نیست.

به هر حال ممنون.

محمد حسینی مقدم سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:17 ب.ظ http://ghaedegi.persianblog.ir

سلام جناب تهرانی خوبین؟
کار این پست تون رو خوندم
نوعا کار ساده ای بود که در اون اتفاق شعر نه در سطح زبان یا
فرم بلکه در تصویر کلی که شعر ارائه می داد می افتاد
نوشتن این جور کار البته به نظر کسیکه از بیرون نگاه می کند ساده است ولی حقیقت این است که خوب در آوردن این مدل شعر ها اتفاقا بسیار هم مشکل است
در کارتان از مظنونین همشگی اسم برده اید بدون اینکه از فیلم مظنونین همیشگی اثری باشد فکر می کنم اگر قصد اشاره نداشته اید بهتر می بود که از ترکیب مترادف دیگری استفاده می شد
علت حضور بیست و چهارم سال فلان را هم در وسط کار نمی کنم اگر برای خودتان معنی داشته من را به یاد روز خاصی نمی اندازد
برای شما آرزوی موفقیت و بهروزی دارم

محسن عاصی سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ب.ظ http://www.pasmand.blogfa.com

سلام رضا جان
مرسی از دعوتت
شعر خوبی بود اما دچار یک ضعف عمده بود...
ایده ی کلی اثر برای تبدیل شدن به محور ساختار شعر ، ایده ی ضعیفی بود و یا خوب پرداخت نشده بود.
در کل اگر شعر بر یک ایده استوار میشه ، اون تک ایده باید به اندازه ی کافی مخاطب رو با کشف خودش در گیر بکنه و تا انتها همراه کنه که به نظرم در این اثر چنین اتفاقی نیفتاده بود و یا ضعیف بود.
بعضی از عناصر بدون کارکرد در شعر رها شدن ، مثل " مظنون همیشگی"
در کل معتقدم فضای شعر این اجازه رو می داد تا با کار بهتر به دام کلیشه هایی نظیر شعر فروغ نیفتی و شعر رو از اون فضا خارج کنی
موفق باشی

مسلمی پارسا چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:21 ق.ظ http://www.rezamoslemi.blogfa.com

سلام
عالی بود.
_____________
با یک کار سپید بروزم

غروب خورشید
بر زمین های بی حاصل
___________________________
منتظرم
پیروز باشی...[گل]

سید حسن رستگار چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:26 ق.ظ http://harfhaye.blogfa.com/

با عرض سلام و تسلیت ایام جانگداز محرم که در وصف نگنجد و چون منی را هرگز راهی به درک واقعیت آن نیست

و عرض معذرت خدمت دوستانی که در این ایام دوری از دنیای مجازی مرا مورد لطف و عنایت همیشگی قرار داده و شر منده ی شان گشتم و به زودی محبتشان را پاسخ خواهم داد

و با دو کار به مناسبت این ایام عزا و ماتم عرض ارادتی ناچیز دارم به ساحت ملکوتی شهدای دشت بلا


فریبا حیدری چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ق.ظ http://GOFTEGOOBASHOMA.BLOGFA.COM

سلام و روز خوش
از اشنای با وبلاگتان خوشحال شدم.
شعر زیبایی بود.حس بروز شده ای از همین روزهای تکراری.
با شعر تازه ای بروزم.و تشکر از امدنتان.
در معرفی تان خواندم که ساکن فردیس کرج هستید.من هم همه کودکی و نوجوانی و بخشهایی از جوانی ام را تا همین چندسال پیش انجا گذرانده ام و دلم بعضی وقتها برایش تنگ می شود.
موفق باشید

حمدالله لطفی پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:35 ق.ظ http://shabanehaye-bito.blogfa.com/

دریغ که این زن باستانی شعر
اسیر دست پلید یک مترسک بود

سلام

به خوانش شعر ی دعوت می شوید
نظرتان مایه مباهات است

حسین میدری پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:39 ب.ظ http://dobeititar.blogfa.com

هزاران هزار درود عاشقانه بر شما و واژه های شگفت اندیشتان!
شعر زیبایی بود..
من و امواج خلیج و شالوها در "یک ساحل پر از شعر" با پنج دوبیتی جدید به روزیم و مشتاقانه چشم براه آفتاب مهرورزی هایتان، نقش گامهای رهنمودتان بر ماسه های خیس خاطره هامان خواهد ماند..

مصطفا فخرایی جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:02 ب.ظ http://koubeh.blogfa.com/

سلام دوست عزیز
کار خوبی را خواندم.
شاد و سربلند!

صبا جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:04 ب.ظ http://http:/sabanameh.persianblog.ir

سلام
با امید موفقیت
اگر بنجره بسته مینوشتید بهتر بود خوشحال میشم سر بزنین

شادزی

سیدجعفر یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:57 ب.ظ http://sayedjafar.persianblog.ir

سلام به روزم و منتظر...

من و دل دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:44 ق.ظ http://yadegarevafa.blogfa.com

سلام و درود...شعرتان همواره جاری و قلمتان همواره پایدار باد..شادمانه بگذرانید ایامتان را.

مسعود میرقادری دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:37 ب.ظ http://www.peyvaste2.blogfa.com

درود بر تو


دلم می خواهد

سیگارم را

پشت پنجره‌ی اتاقم بکشم!

اما من همیشه سیگارم را در مستراح خانمان میکشم

دریا سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ب.ظ http://www.daryaa.blogsky.com

عشق تنها سهم مرغ عشق نیست، میتوان عاشق شد و گنجشک وار زیست...

د. بیات سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:21 ب.ظ http://davoodb.blogfa.com

با سلام و عرض ارادت
و تسلیت ایام سوگ و ماتم حضرت سید الشهدا (ع) و شهدای کربلا
از شعر زیباتون لذت بردم دست مریزادو همیشه مانا باشین

به روزم با
شعری از خودم
و معرفی مجموعه های: دیگر هم بازی ات نمی شوم
عاشقانه های برف به اسم کوچک
همیشه سربلند و شاعر باشین

ناصر نصیری سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:12 ب.ظ http://atilablogspot.blogspot.com/

سلام رضا جان

این شعرت رو قبلا تو ماشین برام خوندی
خیلی زیباست
و البته ساده مثل ی همه ی کارهات
امیدوارم شاد و پیروز باشی

به وبلاگ من هم سر بزن به روز کرده ام و از این به بعد هر هفته با دو سه تا شعر به روز خواهد شد .
قربانت ناصر

مینا چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ق.ظ http://www.frt24.persianblog.ir

فضای قشنگی بود... بازم نظر گذاشتم نگی نذاشتی الینا رو از طرف من ببوس

مروارید عرفان پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:09 ب.ظ http://sadafe-darya.blogfa.com

سلام دوست قدیمی

مثل اینکه ما زمانی بهم سر می زدیم .

موفق و شاد باشی .

آزاده هاظمی زاده جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ق.ظ http://bestfly.persianblog.ir/

سلام. منم ممنونم. با اجازه شما را لینک می کنم

الهام جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:56 ب.ظ http://bidarie.blogfa.com


« سلام قولا من رب رحیم»




چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟




[گل]

رضا با ب المراد جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:37 ب.ظ http://www.mahemat.blogfa.com

سلام جناب تهرانی
کار مثل همیشه روان و بکدست بود
اما ساعت ها و روزهای قید شده هیچ کدو ارجاعی نداشتند
و همین شاید شعرو شخصی کرده بود
من هم به روزم

معصومه ابوالحسنی جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:34 ب.ظ http://shabpareyekabise.blogfa.com

نه یه پروس پوئم ناموفق بود!

ا.کمالی شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ق.ظ http://www.buteshamdani.blogfa.com

سلام .
پایان بندی خوبی داشتید . فکر می کنم می توانستید شعرتان را از این کوتاه تر کنید
دیر به دیر سر می زنید . این بار زودتر به خانه ام بیایید چرا که به روز شدم.
..........................

آزاده مهدوی شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.ashianeyesabz.persianblog.ir/

سلام
سعادتیست اول بودن!
جدا زیبا بود.
مخصوصا بخش دوم شعر.
راستی به روزم
قدم بر چشمهای من بگذارید.

آزاده هاظمی زاده یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:25 ق.ظ http://bestfly.persianblog.ir/

دعوتید به خوانش و پیشاپیش ممنون

رویاباقری یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ب.ظ http://www.toolooemah.blogfa.com

سلام

به روزم

[گل]

مسلمی پارسا دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:18 ق.ظ http://www.rezamoslemi.blogfa.com

سلام
دوست خوبم بروزم
_________________
با
چشم می گردانی و گاهی نفس می کشی
___________________________________
منتظرم پیروز باشید...[گل]

شراره رحمانپور دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:49 ق.ظ http://www.penelopeh.blogfa.com

سلام دوست عزیز

به خوانش شعرم دعوتید ممنونم

غزل امین دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:51 ب.ظ http://www.ghazal-amin.blogfa.com

جناب تهرانی عزیز

انسجام و زیبایی بند آخر شعرتان چنان محکم و قوی بود که زیبایی شعرتان را صد چندان نمود
مرسی برای این شعر

بعد از 7 ماه سکوت ، صدا را اویخته ام به دیوار اتاق
بیا و سکوت را بشکن

با سپاس
غزل

مامان فری چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:13 ق.ظ

خصوصی... خصوصی... خصوصی

رضا تو نمی دونی خصوصی یعنی چی؟
کامنتی که چند وقت پیش برات نوشتم و توش گفتم خصوصیه تاییدش نکن رو چرا تایید کردی پسر؟ میخوای همه رو بریزی سر من؟
بدو برو پاکش کن این کامنتم رو هم تایید نکن.

اون قانون گمون نکنم شامل حال تو بشه... برای افرادی هستش که این هفته غایب بودن.

مهسا زهیری پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ب.ظ http://wildmaneater.blogfa.com

سلام
پشت شیشه های کثیف به روز شد/م .
با
حرف آخر ِ رستن :
شعرهایی برای روزهای بد
و یه کمی حرف نوشته
و یه عالمه حرف ننوشته

--
منتظر نقد و نظر شما .
.
.
.

با سپاس و احترام
مهسا زهیری

حسین میدری شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:13 ب.ظ http://dobeititar.blogfa.com

درود بر دوست نازنین!
با اینکه شعرتان را پیش تر هم به خوانش نشسته بودم اما دوباره با اشتیاق خواندم و لذت بردم، یاد قیصر همیشه ماندگار و شعر زیبای سه شنبه شان در وجودم نقش بست، روحش شاد و یادش بخیر..
شعر از زبانی ساده و روان و عاطفه ای درخور(یاس آلود) بهره میجوید و با چینش خوب واژگانی هرچه به پایان نزدیکتر میشود بیشتر به دل می نشیند..
سپاس از فراخوانتان،
چشم براه سروده های دیگرتان،
جاودانه نیک اندیش بمانید...

ali شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ب.ظ http://khalvate-shabane.blogfa.com

میتوان احساس ملموسی را با خوندنش بدست آورد.

امید شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:46 ب.ظ http://s-p-r.blogsky.com

سلام داش رضا بروزم.

رضا حاتمی یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:30 ب.ظ http://www.r-m8065.blogfa.com

سلام
با شعر جدیدی از خودم به روزم
منتظر نظر ارزنده تان
با احترام
رضا حاتمی

مائده دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:51 ب.ظ http://yalda14.blogfa.com

سلام


به روزم


منتظرنظراتتون

یک سوال گنگ و خیس یک سکوت تکراری

من همیشه در سجده تو قنوت تکراری

برای خروج کلیک کنید سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:39 ب.ظ http://www.exeet.persianblog.ir

خروج به روز است با

((ماراتون نقد یا داوری منبسط))
و
معرفی و فراخوان کنگره ای که دبیر آن قبل از برگزاری اش می خواهد نظرات و انتقادات شما را بداند


ناهور چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:11 ق.ظ http://nahoor.blogfa.com

بهانه خدا برای این همه روشنایی چه بود
من نفهمیدم
تو بگو
***
درود
با چند خط به روزم که بیایید
به انتظار نقد ارزشمندتان
مانایی سزاوارتان
[گل]

ابوالفضل دادا چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ق.ظ http://www.dadabilverdi.blogfa.com

با سلام و احترام


دوم بهمن 88 اولین روز تولد شعر جدیدی به نام ( زلال ) است.
حضور و پشتیبانی شما باعث افتخار خواهد شد .
www.dadabilverdi.blogfa.com

تلاله چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ق.ظ

تو هنوز سه شنبه ای....بدو دیگه

فرزانه چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:06 ب.ظ http://www.bdel.persianblog.ir

سلام..زیباست ...خصوصا چقدر دوست دارم تا دیر نشده به خانه برگردم ..مدت هاست ..دلم می خواهد ..سیگارم را ...ژشت ژنجره اتاقم بکشم...خیلی با این قسمت هم حسی می کنم ..مدتهاست دوست دارم پشت پنجره امن آشپزخانه خانه خودمان باشم !!!دور از همه چیزهای ناراحت کننده

دریا چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:59 ب.ظ http://www.daryaa.blogsky.com

بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را
پیش بینی نمی کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد