دارم کلافه می شوم
از این نفس کشیدن های مداوم
انگار مدت هاست
که راه نرفتهام
دارم خسته می شوم
با این که
مظنون همیشگیام
امروز
بیست و چهارم خرداد هشتاد و چهار
یکی از همان
سه شنبه های لعنتیست!
ما زیر سایهی درختی
آرام و بی صدا
بغض گمشدهی خود را
زیر نفس هایمان
پنهان می کنیم.
ساعت
حوالی چهار بعد از ظهر است
چقدر دوست دارم
تا دیر نشده
به خانه برگردم
مدت هاست
دلم می خواهد
سیگارم را
پشت پنجرهی اتاقم بکشم!
سلام...
رودر رو
می کشم خودم را بالا..
روی پنجه هایم...
بخوان دلم را...
منتظرم....
سلام دوست عزیزم
شعرت بیشتر شبیه متن ادبی بود که سطرهاش رو از هم جدا کرده باشی. که با عرض پوزش خوب هم جدا نکردی و متوجه نشدم سه شعر کوتاهه یا یک سپید بلند. اما چون پیوستگی مضمونی خیلی کم بود؛ سه تا شعر جدا حسابش کردم.شعرات کمی مبهم اند. مثلا آیا کسی که راه نمیره "مداوم" نفس می کشه و خسته میشه؟ اگر نه، چرا "با این که" رو آوردی؟
در شعر دوم: کدام سه شنبه؟ مگه سه شنبه های لعنتی چطوری اند؟ مگه پنهان کردن صدا دار و تند هم داریم که براش صفت "آرام و بی صدا" رو آوردی؟ همونطور که میدونی "پنهان کردن" یه نوع مخفی کاریه که آروم انجام میشه. در نتیجه آوردن این صفت حشو به حساب میاد.
من در شعر سوم متوجه ارتباط بین ساعت چهار و حسرت سیگار کشیدن پشت پنجره رو نفهمیدم مگر اینکه این ساعت چهار نوستالژی خاصی برای نویسنده داشته باشه و خصوصی باشه.
موفق و پیروز باشی
سلام آقای تهرانی
خوبین؟! چه خبر؟!
شعر زیباتون رو خوندم؛
والا به نظرم نسبت به کارای قبلی شما کار قوی ای نبود
البته در نوع خودش خوب بود!
به نظرم کمی ارتباط بین تصاویر ضعیف بود
منظورم اینه که
مثلا واژه مظنون
یا
اون تاریخ بیست و چهارمِ...
این ها را
از ارتباط بینشان سر درنمی آورم
و در ضمن
این سه شنبه لعنتی هم همین طور!
اما
با این همه فضای معلق بودن توی شعر رو دوست داشتم
گرچه باید از خوم بپرسم معلق بودن به چه قیمتی؟!
یعنی تعلیق ایجاد شده در شعر چه چیزی رو خرج کرده؟!
که من فکر می کنم بخش زیادی از زیبایی هایی رو که می شد به شعر بخشید
یا
تصاویری که می شد در تکمیل تصویرهای فعلی اثر بیایند
همه این نبودها
خواسته یا ناخواسته یک تعلیق توی شعر ایجاد کردن؛
که هم خوبه هم نیس!
به هر حال
مثل همیشه از شعرتون ممنونم...لطفا بازم ایراداتمو تذکر بدین بهم...
درود باپوزش همه ی تلفن قطع است وکامپیوترخراب عذرمی خواهم
سلام دوست
خوبید؟
شعرتون رو خوندم
خوب بود
یک جور کلافگی تکراری رو القا می کرد
زبان خوبی داشت
با سادگی و روانیش با مخاطب ارتباط برقرار می کنه این زبان
همه چیز در یک روند ساده و آرام و بدون دغدغه های صنایع مختلف شعری پیش میره
و من این رو در این شعر دوست داشتم
اما تصویر کلی شعر رو نگرفتم
راوی شعر در اول شعر اول شخصه مفرده
در وسط اول شخص جمع میشه
و باز اول شخص مفرد
با (من) مشکلی نداشتم. فقط اون (ما) رو نفهمیدم کی ها هستند که بغض گم شده ی خود را....
بعد درمورد فرم شعر
راوی ابتدا میگه مدت هاست راه نرفته
بعد میگه مدتهاست سیگارش رو پشت پنجره اتاقش نکشیده
وسط شعر هم که میگه زیر سایه ی درخت هستش با؟
این چیزها برام گنگه
با اون تاریخ هایی هم که دادید ارتباططی برقرار نکردم
شاید یه چیز خیلی شخصی باشند
اما یا باید این چیز شخصی در شعر جا بیفته و حل بشه
یا اینکه مخاطب برای خودش بتونه مفاهیمی رو برداشت کنه
مثلا ساعت ۴ میتونه آدم رو یاد شعر فروغ بندازه
اما ۲۴ /۳/۸۴ منو یاد چیزی غیر از دو روز مونده به تولد خودم نمیندازه
همین طور سه شنبه
و دو تا علامت سوال دیگه هم دارم
مضنون همیشگی ام و تا دیر نشده
حالا که به نقدم نگاه می کنم میبینم من کلا هیچ چیزی از این شعر نفهمیدم
و مطمئنا این شعر باید چیزی داشته باشه تا با یک خاطره نویسی معمولی فرقی داشته باشه
اگه لطف کنید و برام کمی توضیح بدید خیلی ممنونتون میشم دوست
ببخشید ها!
درود بی پایان بر شما،
آمدنتان را فراوان سپاس،
شعر زیبایی ست،
پیشاپیش شب یلدا بر شما این آریایی زاده خجسته بادا،
تا باد چنین بادا...
سلام
از اینکه اینجا می آیم
و با شما آشنا میشوم خوشحالم
در مورد کارتون باید بگم
هیچ اتفاقی در اون نیفتاده بود
و یا هیچ کنشی نداشت
میشد جمله ها رو کنار هم نوشت و شبیه نثر خوند
اینکه من کار رو دوست داشتم یا نه
بحثش جداست
شاید از نظر احاسی من
بتونم باهاش ارتباط براقرار کنم
و حتی از کار خوشم بیاد
اما شعر جدا از بحث احساس
یه سری قوانین و منطق خاص خودش رو داره
معمول نفس کشین مداومه
سطر دوم مداوم نیازی نبود
نمیدونم منظورت از آوردن مظنون همیشگی
اشاره به اون فیلمه هست
یا نه
که اگر هست من کلیدهای دیگه ای که توی شعر و توی فیلم تو با هم یکی باشد را
نمیبینم
بعد
خیلی ساده ادامه دادی
بدون تصویر سازی
و بعد یه دفعه بدون فضا سازی کردن
از درخت و این چیزا حرف زدی
اما دو سطر آخر
یعنی
پایان بندیت
رو خیلی دوست دارم
چون باهاش هم ذات پنداری میکنم
موفق و پیروز باشید
سلام اقای تهرانی
خواندم شعریتت را و لذت بردم آنچه که می باید را ، اما بعنوان مخاطبم چند نکته را می نویسم که حداقل بدانی که به شعرت و خوانش آن ارزش قائلم وگرنه می نوشتم خوندم و لذت بردم ....
شعر از سه بند تشکیل شده است که بند اول کلیت شعر رو لبه ی تیز نثر و شعر داشت پیش می رفت گاهی سمت نثر و گاهی سمت شعر...توی همون بند اول شعر کمی تحت تاثیر بعضی از شاعران دهه 70است شاید هم نباشد وفقط تشابه استفاده از تکنیک و نوع چینش کلمات باعث تداعی شعرهای آن دوره برای مخاطب گردیده است ...مثل دارم کلافه می شوم !!!توی همون بند اول انتهایش نمی دانم شاعر وقتی دارم یه روایت یا یک ریتم معمولی رو پیش می برد ناگهان از کلمه مظنون استفاده می کند که در بندهای بعدی شعر هم از ان کاربردی گرفته نمی شود که دلیل آمدن ناگهانی آن را بدانیم .
بند دوم در شعریت خود خوب بود هرچند تصاویش با هم هم خوانی نداشتند یکی عینی و دیگری ...اگر هم به عمده بوده برای ارتباط بین این تصاویر چیزی کم است ....
در بند سوم نیز شاعر فقط انگار فقط می خواهد شعریتش به اتمام برسد ...و استفاده زبانی از عدد چهار که به نسبت نه ضعیف بود و نه قوی ....
در هر صورت شعر زیبایی بود درکلیت با تمام نقیضهای موجود از نوع کنشهای موجود و روایت های عمودی ....موفق و پیروز باشید ...
سلام:
ممنون از شعرتون.
من با بعضی چیزها تو کارتون ارتباط برقرار نکردم.
مثلا این که چرا راوی مظنون همیشگیه؟
و این مظنون بودنش به خسته شدنش چه ارتباطی می تونه داشته باشه؟
چرا یه تاریخ و ساعت دقیق داده شده دقیق داده شده؟
این ها چه تاثیری توی کل کار داشته؟
کلا به نظر می رسه که این کار بیشتر یه جور حدیث نفسه
یه خاطره نویسی کاملا شخصی که
خیلی هم دنبال دادن سرنخ واسه ی فهم مخاطب نیست.
دنبال خلق اتفاق شاعرانه هم نیست.
به هر حال ممنون.
سلام جناب تهرانی خوبین؟
کار این پست تون رو خوندم
نوعا کار ساده ای بود که در اون اتفاق شعر نه در سطح زبان یا
فرم بلکه در تصویر کلی که شعر ارائه می داد می افتاد
نوشتن این جور کار البته به نظر کسیکه از بیرون نگاه می کند ساده است ولی حقیقت این است که خوب در آوردن این مدل شعر ها اتفاقا بسیار هم مشکل است
در کارتان از مظنونین همشگی اسم برده اید بدون اینکه از فیلم مظنونین همیشگی اثری باشد فکر می کنم اگر قصد اشاره نداشته اید بهتر می بود که از ترکیب مترادف دیگری استفاده می شد
علت حضور بیست و چهارم سال فلان را هم در وسط کار نمی کنم اگر برای خودتان معنی داشته من را به یاد روز خاصی نمی اندازد
برای شما آرزوی موفقیت و بهروزی دارم
سلام رضا جان
مرسی از دعوتت
شعر خوبی بود اما دچار یک ضعف عمده بود...
ایده ی کلی اثر برای تبدیل شدن به محور ساختار شعر ، ایده ی ضعیفی بود و یا خوب پرداخت نشده بود.
در کل اگر شعر بر یک ایده استوار میشه ، اون تک ایده باید به اندازه ی کافی مخاطب رو با کشف خودش در گیر بکنه و تا انتها همراه کنه که به نظرم در این اثر چنین اتفاقی نیفتاده بود و یا ضعیف بود.
بعضی از عناصر بدون کارکرد در شعر رها شدن ، مثل " مظنون همیشگی"
در کل معتقدم فضای شعر این اجازه رو می داد تا با کار بهتر به دام کلیشه هایی نظیر شعر فروغ نیفتی و شعر رو از اون فضا خارج کنی
موفق باشی
سلام
عالی بود.
_____________
با یک کار سپید بروزم
غروب خورشید
بر زمین های بی حاصل
___________________________
منتظرم
پیروز باشی...[گل]
با عرض سلام و تسلیت ایام جانگداز محرم که در وصف نگنجد و چون منی را هرگز راهی به درک واقعیت آن نیست
و عرض معذرت خدمت دوستانی که در این ایام دوری از دنیای مجازی مرا مورد لطف و عنایت همیشگی قرار داده و شر منده ی شان گشتم و به زودی محبتشان را پاسخ خواهم داد
و با دو کار به مناسبت این ایام عزا و ماتم عرض ارادتی ناچیز دارم به ساحت ملکوتی شهدای دشت بلا
سلام و روز خوش
از اشنای با وبلاگتان خوشحال شدم.
شعر زیبایی بود.حس بروز شده ای از همین روزهای تکراری.
با شعر تازه ای بروزم.و تشکر از امدنتان.
در معرفی تان خواندم که ساکن فردیس کرج هستید.من هم همه کودکی و نوجوانی و بخشهایی از جوانی ام را تا همین چندسال پیش انجا گذرانده ام و دلم بعضی وقتها برایش تنگ می شود.
موفق باشید
دریغ که این زن باستانی شعر
اسیر دست پلید یک مترسک بود
سلام
به خوانش شعر ی دعوت می شوید
نظرتان مایه مباهات است
هزاران هزار درود عاشقانه بر شما و واژه های شگفت اندیشتان!
شعر زیبایی بود..
من و امواج خلیج و شالوها در "یک ساحل پر از شعر" با پنج دوبیتی جدید به روزیم و مشتاقانه چشم براه آفتاب مهرورزی هایتان، نقش گامهای رهنمودتان بر ماسه های خیس خاطره هامان خواهد ماند..
سلام دوست عزیز
کار خوبی را خواندم.
شاد و سربلند!
سلام
با امید موفقیت
اگر بنجره بسته مینوشتید بهتر بود خوشحال میشم سر بزنین
شادزی
سلام به روزم و منتظر...
سلام و درود...شعرتان همواره جاری و قلمتان همواره پایدار باد..شادمانه بگذرانید ایامتان را.
درود بر تو
دلم می خواهد
سیگارم را
پشت پنجرهی اتاقم بکشم!
اما من همیشه سیگارم را در مستراح خانمان میکشم
عشق تنها سهم مرغ عشق نیست، میتوان عاشق شد و گنجشک وار زیست...
با سلام و عرض ارادت
و تسلیت ایام سوگ و ماتم حضرت سید الشهدا (ع) و شهدای کربلا
از شعر زیباتون لذت بردم دست مریزادو همیشه مانا باشین
به روزم با
شعری از خودم
و معرفی مجموعه های: دیگر هم بازی ات نمی شوم
عاشقانه های برف به اسم کوچک
همیشه سربلند و شاعر باشین
سلام رضا جان
این شعرت رو قبلا تو ماشین برام خوندی
خیلی زیباست
و البته ساده مثل ی همه ی کارهات
امیدوارم شاد و پیروز باشی
به وبلاگ من هم سر بزن به روز کرده ام و از این به بعد هر هفته با دو سه تا شعر به روز خواهد شد .
قربانت ناصر
فضای قشنگی بود... بازم نظر گذاشتم نگی نذاشتی الینا رو از طرف من ببوس
سلام دوست قدیمی
مثل اینکه ما زمانی بهم سر می زدیم .
موفق و شاد باشی .
سلام. منم ممنونم. با اجازه شما را لینک می کنم
« سلام قولا من رب رحیم»
چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟
[گل]
سلام جناب تهرانی
کار مثل همیشه روان و بکدست بود
اما ساعت ها و روزهای قید شده هیچ کدو ارجاعی نداشتند
و همین شاید شعرو شخصی کرده بود
من هم به روزم
نه یه پروس پوئم ناموفق بود!
سلام .
پایان بندی خوبی داشتید . فکر می کنم می توانستید شعرتان را از این کوتاه تر کنید
دیر به دیر سر می زنید . این بار زودتر به خانه ام بیایید چرا که به روز شدم.
..........................
سلام
سعادتیست اول بودن!
جدا زیبا بود.
مخصوصا بخش دوم شعر.
راستی به روزم
قدم بر چشمهای من بگذارید.
دعوتید به خوانش و پیشاپیش ممنون
سلام
به روزم
[گل]
سلام
دوست خوبم بروزم
_________________
با
چشم می گردانی و گاهی نفس می کشی
___________________________________
منتظرم پیروز باشید...[گل]
سلام دوست عزیز
به خوانش شعرم دعوتید ممنونم
جناب تهرانی عزیز
انسجام و زیبایی بند آخر شعرتان چنان محکم و قوی بود که زیبایی شعرتان را صد چندان نمود
مرسی برای این شعر
بعد از 7 ماه سکوت ، صدا را اویخته ام به دیوار اتاق
بیا و سکوت را بشکن
با سپاس
غزل
خصوصی... خصوصی... خصوصی
رضا تو نمی دونی خصوصی یعنی چی؟
کامنتی که چند وقت پیش برات نوشتم و توش گفتم خصوصیه تاییدش نکن رو چرا تایید کردی پسر؟ میخوای همه رو بریزی سر من؟
بدو برو پاکش کن این کامنتم رو هم تایید نکن.
اون قانون گمون نکنم شامل حال تو بشه... برای افرادی هستش که این هفته غایب بودن.
سلام
پشت شیشه های کثیف به روز شد/م .
با
حرف آخر ِ رستن :
شعرهایی برای روزهای بد
و یه کمی حرف نوشته
و یه عالمه حرف ننوشته
--
منتظر نقد و نظر شما .
.
.
.
با سپاس و احترام
مهسا زهیری
درود بر دوست نازنین!
با اینکه شعرتان را پیش تر هم به خوانش نشسته بودم اما دوباره با اشتیاق خواندم و لذت بردم، یاد قیصر همیشه ماندگار و شعر زیبای سه شنبه شان در وجودم نقش بست، روحش شاد و یادش بخیر..
شعر از زبانی ساده و روان و عاطفه ای درخور(یاس آلود) بهره میجوید و با چینش خوب واژگانی هرچه به پایان نزدیکتر میشود بیشتر به دل می نشیند..
سپاس از فراخوانتان،
چشم براه سروده های دیگرتان،
جاودانه نیک اندیش بمانید...
میتوان احساس ملموسی را با خوندنش بدست آورد.
سلام داش رضا بروزم.
سلام
با شعر جدیدی از خودم به روزم
منتظر نظر ارزنده تان
با احترام
رضا حاتمی
سلام
به روزم
منتظرنظراتتون
یک سوال گنگ و خیس یک سکوت تکراری
من همیشه در سجده تو قنوت تکراری
خروج به روز است با
((ماراتون نقد یا داوری منبسط))
و
معرفی و فراخوان کنگره ای که دبیر آن قبل از برگزاری اش می خواهد نظرات و انتقادات شما را بداند
بهانه خدا برای این همه روشنایی چه بود
من نفهمیدم
تو بگو
***
درود
با چند خط به روزم که بیایید
به انتظار نقد ارزشمندتان
مانایی سزاوارتان
[گل]
با سلام و احترام
دوم بهمن 88 اولین روز تولد شعر جدیدی به نام ( زلال ) است.
حضور و پشتیبانی شما باعث افتخار خواهد شد .
www.dadabilverdi.blogfa.com
تو هنوز سه شنبه ای....بدو دیگه
سلام..زیباست ...خصوصا چقدر دوست دارم تا دیر نشده به خانه برگردم ..مدت هاست ..دلم می خواهد ..سیگارم را ...ژشت ژنجره اتاقم بکشم...خیلی با این قسمت هم حسی می کنم ..مدتهاست دوست دارم پشت پنجره امن آشپزخانه خانه خودمان باشم !!!دور از همه چیزهای ناراحت کننده
بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را
پیش بینی نمی کرد